متقی copy

دکترابراهیم متقی*
ایران و آمریکا در ۴۵سال گذشته بیشترین سطح تنش دیپلماتیک و چالش‌‌‌های امنیتی را در ارتباط با یکدیگر تجربه کرده‌‌‌اند. هریک از دو کشور به این موضوع اشاره دارد که دیگری نوعی چالش و مخاطره امنیت ملی محسوب می‌شود. سند امنیت ملی آمریکا در تمامی چهاردهه گذشته به این موضوع اشاره کرده که ایران اصلی‌‌‌ترین تهدید امنیتی ایالات‌متحده و کشورهای اروپایی متحد آمریکا در نهادهای راهبردی بین‌المللی و شرکای منطقه‌‌‌ای آنان محسوب می‌شوند. ایران نیز همواره به این موضوع اشاره کرده که آمریکا تمایلی به اتخاذ سازوکارهای منصفانه، حقوقی و مبتنی بر حسن نیت نداشته است.

هریک از موضوعات یادشده به شکل‌‌‌گیری شرایط و فضایی منجر می‌شود که امکان تفاهم پردامنه در روابط ایران و آمریکا را دشوار می‌‌‌سازد. چالش‌‌‌های ایران و آمریکا نه‌تنها ماهیت ادراکی دارد، بلکه براساس نشانه‌‌‌هایی از منافع ملی و تجربه کنش انتقادی متقابل بازتولید شده است. در چنین شرایطی ایران توانست برخی از قابلیت‌‌‌های خود برای محدودسازی اراده ایالات‌متحده در انجام اقدامات تهاجمی را کنترل و محدود کند. بازدارندگی ایران را می‌‌‌توان یکی از شاخص‌‌‌های اصلی موازنه ناپایدار در سیاست خارجی و الگوی کنش متقابل ایران و آمریکا دانست.

مذاکرات مسقط و دوحه در شرایطی انجام شد که ایران و ایالات‌متحده چاره‌‌‌ای جز توافق در دورنمای منطقه‌‌‌ای برای خود متصور نبودند. آمریکا تا این مرحله تاریخی همواره درصدد بوده است تا شکل خاصی از سیاست امنیتی و محدودیت‌های اقتصادی پردامنه را در ارتباط با ایران اعمال کند. امنیتی‌سازی ایران را می‌‌‌توان در زمره شاخص‌‌‌های محوری سیاست امنیتی آمریکا در ارتباط با ایران دانست. به همین دلیل است که هرگونه مذاکرات دیپلماتیک در روابط ایران و آمریکا با نشانه‌‌‌هایی از شوک و ابهام همراه می‌شود.

۱. توافق مرحله‌‌‌ای و دیپلماسی پنهانی مسقط در روابط ایران و آمریکا: مذاکرات مسقط یکی از شاخص‌‌‌های اصلی دیپلماسی پنهانی در روابط ایران و آمریکا محسوب می‌شود. تاکنون مراحل مختلفی از دیپلماسی مستقیم، غیرمستقیم، دوجانبه و چندجانبه در روابط ایران و آمریکا وجود داشته است. هریک از این گزینه‌‌‌ها برای دوران محدودی بر روابط ایران و آمریکا تاثیرگذار بوده و به همین دلیل است که امکان کنترل برخی از تهدیدها از طریق سازوکارهای دیپلماتیک امکان‌‌‌پذیر شده است. در سال‌های گذشته، ایران و آمریکا در فضای درگیری‌‌‌های پایان‌‌‌ناپذیر قرار داشته‌‌‌اند؛ اما این‌گونه درگیری‌‌‌ها و ستیزش‌‌‌ها هیچ‌گاه نتوانست به رویارویی پردامنه و جنگ‌‌‌های منطقه‌‌‌ای در روابط ایران و آمریکا منجر شود و محیط منطقه‌‌‌ای را با چالش‌‌‌های راهبردی مخاطره‌‌‌آمیز روبه‌رو کند.

دیپلماسی پنهانی ایران و آمریکا در مسقط و دوحه از این جهت اهمیت دارد که نشان می‌دهد هریک از بازیگران تلاش دارند از سازوکارهای مدیریت بحران برای اجتناب از درگیری استفاده کنند. ایران و آمریکا در مذاکرات و حتی کنش تاکتیکی هشدارآفرین عموما از سازوکارهایی استفاده می‌کنند که زمینه همکاری‌‌‌های متقابل را به وجود آورد. چنین فرآیندی بیانگر آن است که اولا، دیپلماسی فرآیندی پیچیده، پرمخاطره و ابهام‌‌‌آمیز خواهد بود؛ ثانیا، سیاست امنیتی آمریکا در برخورد با ایران همواره مبتنی بر نشانه‌‌‌هایی از کنش ابهام‌‌‌آمیز و عدم‌همکاری عملی برای حل موضوعات و مسائل راهبردی بوده است؛ ثالثا، مقام‌‌‌های آمریکایی از مفهوم کنش دیپلماتیک بهره می‌‌‌گیرند؛ اما چنین رویکردی صرفا در دوران‌‌‌ محدودی به نتیجه واقعی و موثر برای موازنه منطقه‌‌‌ای منجر شده است.

۲. تغییر سطح گروه‌‌‌های مذاکره‌کننده: دومین نشانه مذاکرات پنهانی ایران و آمریکا را باید در ارتباط با گروه‌‌‌های مذاکره‌کننده مورد سنجش قرار داد. وزارت خارجه آمریکا در ماه‌های سپتامبر و اکتبر ۲۰۲۲ درگیر فضای احساسی شد و نتوانست واقعیت‌‌‌های ساختاری در ایران و محیط منطقه‌‌‌ای را به‌‌‌عنوان محور اصلی دیپلماتیک مورد توجه قرار دهد. کنگره آمریکا در سال ۲۰۲۳ محدودیت‌های بیشتری را برای «رابرت مالی» به‌‌‌عنوان رابط دیپلماتیک آمریکا و ایران اعمال کرد. در این شرایط، زمینه برای نقش‌‌‌یابی جیک سالیوان و شورای امنیت ملی آمریکا در روند دیپلماسی هسته‌‌‌ای و مذاکرات امنیت منطقه‌‌‌ای فراهم شد. اگرچه ادبیات جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی دولت بایدن، تا حدودی چالش‌‌‌ساز بود؛ اما روند دیپلماسی پنهانی و میانجی‌گری زمینه لازم را برای ظهور نشانه‌‌‌هایی از کنش همکاری‌‌‌جویانه در روابط ایران و آمریکا به وجود آورد. سالیوان محور اصلی سیاست‌‌‌های ایالات‌متحده را در موسسه‌‌‌ «مطالعات واشینگتن برای خاورمیانه» تبیین کرد و به این ترتیب گزینه دیپلماسی برای تداوم همکاری‌‌‌های ایران، آمریکا و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را مورد تاکید قرار داد. ادبیات سالیوان نشانه‌‌‌هایی از دیپلماسی، تهدید، همکاری و حتی رویارویی را منعکس می‌‌‌کرد.

هرگاه مقام‌‌‌های سیاسی و دیپلماتیک از ادبیات پردامنه و مشروط استفاده کنند، به مفهوم آن است که زمینه برای توافق‌‌‌های مرحله‌‌‌ای به وجود آمده است. بخشی از ادبیات سالیوان مبتنی بر سیاست تهدید آمریکا علیه قابلیت‌‌‌های تاکتیکی جمهوری اسلامی ایران در محیط منطقه‌‌‌ای و عرصه راهبردی بوده است. سخنرانی سالیوان در موسسه «مطالعات واشینگتن برای خاورمیانه» از این جهت اهمیت دارد که سیگنال‌‌‌های کنش نسبتا هماهنگ آمریکا و اسرائیل در مورد موضوعات منطقه‌‌‌ای و ایران را منعکس می‌‌‌کرد.

تبیین محورهای اصلی سیاست خارجی و منطقه‌‌‌ای آمریکا از سوی جیک سالیوان در موسسه «مطالعات واشینگتن برای خاورمیانه» به مفهوم آن است که ایالات‌متحده راهبرد مقابله و محدودسازی قدرت ایران را در دستور کار قرار خواهد داد. چنین رویکردی به معنی آن است که آمریکا نه‌تنها از سازوکارهای دیپلماتیک در رابطه با ایران بهره می‌گیرد، بلکه انگیزه مناسب و موثری هم برای مقابله با قابلیت و قدرت تاکتیکی ایران خواهد داشت. انگاره سالیوان بیانگر آن است که دیپلماسی پنهانی عموما مبتنی بر موضوعات، مفاهیم، جهت‌‌‌گیری و سازوکارهای دیپلماتیک به همراه چاشنی امنیتی خواهد بود.

۳. مصالحه و درک متقابل منافع ایران و آمریکا در مذاکرات مسقط: دیپلمات‌‌‌های ایرانی و آمریکایی در روند مذاکرات مسقط درصدد برآمدند تا مبانی مذاکرات و مفاهیم کاربردی خود را براساس درک متقابل قرار دهند. مفهوم درک متقابل در ادبیات سیاسی ایران و آمریکا به معنای آن است که هریک از کشورها باید نسبت به ضرورت‌‌‌ها، مصالح، منافع و مواضع ساختاری طرف دیگر وقوف داشته باشد. بخش قابل‌توجهی از ادبیات به کار گرفته‌شده از سوی سالیوان در موسسه واشینگتن و برخی دیگر از حوزه‌‌‌های رسانه‌‌‌ای و دیپلماتیک معطوف به محدودسازی و مقابله با ایران بوده است.

برخی از واقعیت‌‌‌ها بیانگر این موضوع است که روند دیپلماسی مسقط و ادبیات به کار گرفته شده از سوی سالیوان با آنچه برت مک‌گرک، مشاور ارشد جو بایدن در امو خاورمیانه و در روند مذاکرات مسقط بیان کرد، متفاوت به نظر می‌‌‌رسید. مذاکرات مسقط ماهیت چندبعدی و چندجانبه داشت. محورهای اصلی دیپلماسی دوجانبه ایران و آمریکا در مذاکرات مسقط عمدتا در ارتباط با محیط منطقه‌‌‌ای خاورمیانه، حوزه‌‌‌های بحرانی جهان و اقدامات متقابل ایران و آمریکا در زمینه فرآیندهای کنش همکاری‌‌‌جویانه برای حداقل‌‌‌سازی برخی از تنش‌‌‌ها محسوب می‌شود. این امر نشان می‌دهد که بخش قابل‌توجهی از شاخص‌‌‌های سیاست منطقه‌‌‌ای و امنیتی آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری بایدن و در رابطه با ایران کاملا مبهم، پیچیده و بدون نتیجه باقی مانده است؛ اگرچه در روند دیپلماسی مسقط نشانه‌‌‌هایی از توافق نسبی به وجود آمد. هرگونه توافق نسبی می‌‌‌تواند زمینه همکاری‌‌‌های بیشتر یا تضادهای فراگیرتری را به وجود آورد.

۴. نتایج دیپلماسی پنهانی ایران و آمریکا در مسقط: دیپلماسی ماهیت پنهانی داشت؛ اما بخش قابل‌توجهی از مذاکرات ایران و ایالات‌متحده به حوزه‌‌‌های رسانه‌‌‌ای و دیپلماتیک سایر کشورها منتقل شد. روند دیپلماسی مسقط بیانگر این واقعیت بود که اولا ایالات‌متحده بخش قابل‌توجهی از اهداف، منافع و سیاست‌‌‌های خود را از طریق کنش دیپلماتیک پیگیری می‌کند. شبکه دیپلماسی آمریکایی دارای ابعاد رسانه‌‌‌ای، امنیتی، راهبردی و سیاسی بوده و از این جهت توانست زمینه‌‌‌های تحرک دیپلماتیک برای نتایج تاکتیکی را فراهم کند. اولین نتیجه دیپلماسی مسقط مربوط به آزادسازی بخشی از طلب ایران بوده که در کشورهای منطقه‌‌‌ای بلوکه شده است. ایالات‌متحده به این موضوع واقف شد که اگر طلب ایران اعاده نشود، در آن شرایط زمینه برای واکنش‌‌‌های شدیدتر جمهوری اسلامی در محیط منطقه‌‌‌ای به وجود خواهد آمد. آزادی بخشی از مطالبات مالی و پولی ایران از عراق تاثیر خود را بر اقتصاد ایران و بازار مالی گذاشت. کنش تعاملی ایران برای تحقق اهداف اقتصادی شکل گرفت و بر این اساس توافق‌‌‌هایی برای اعتمادسازی و شفاف‌‌‌سازی فعالیت هسته‌‌‌ای ایران به انجام رسید.

۵. دوگانگی ابهام‌‌‌آمیز در مواضع و سیاست‌‌‌های آمریکا: دیپلماسی مسقط برای ایران و آمریکا نتایج مطلوبی به همراه داشت؛ اما پیچیدگی ساخت سیاسی آمریکا به گونه‌‌‌ای است که دولت بایدن با چالش‌‌‌های درون ساختاری متنوعی روبه‌رو بوده و این امر تاثیر خود را بر دیپلماسی آمریکایی می‌‌‌گذارد. در فرآیند دیپلماسی مسقط شاهد دوگانگی ابهام‌‌‌آمیز در انگاره سیاسی و راهبردی آمریکا نسبت به سایر درخواست‌‌‌ها هستیم. بحث مربوط به امنیت داخلی ایران مورد توجه مقام‌‌‌های آمریکایی قرار گرفت؛ اما ایالات‌متحده تمایلی به آزادسازی بخش قابل‌توجهی از منابع اقتصادی ایران نشان نداد.

تجارب دیپلماسی مسقط بیانگر این واقعیت است که دوگانگی ابهام‌‌‌آمیز آمریکا در سیاست هسته‌‌‌ای و الگوی کنش ارتباطی با ایران عمدتا مبتنی بر سیاست تاخیری و سازوکارهایی بوده که قدرت چانه‌‌‌زنی و قابلیت ایران در حوزه هسته‌‌‌ای و امنیت منطقه‌‌‌ای را در وضعیت فرسایش قرار می‌دهد. دیپلماسی مسقط در شرایطی انجام شد که مذاکرات روابط ایران و عربستان در مسیر کنش همکاری‌جویانه قرار داشت. مقام‌‌‌های آمریکایی نسبت به ضرورت‌‌‌های تنش‌‌‌زدایی منطقه‌‌‌ای واقف بوده و عادی‌سازی روابط ایران و عربستان را به‌‌‌عنوان اقدام موثری در جهت امنیت‌‌‌سازی منطقه‌‌‌ای تلقی می‌‌‌کردند.

نتیجه‌‌‌

مذاکرات ایران و آمریکا در مسقط را می‌‌‌توان بخشی از سازوکارهای کنش دیپلماتیک برای حل و فصل چالش‌‌‌های موجود در روابط ایران و آمریکا دانست. ایران و آمریکا در فضای رقابت پردامنه منطقه‌‌‌ای قرار دارند؛ اما هیچ‌یک از دو کشور تمایلی به درگیری نظامی و امنیتی ندارند. ایالات‌متحده سیاست منطقه‌‌‌ای خود را برمبنای «موازنه فراساحلی» قرار داده است. چنین رویکردی به معنای اجتناب از درگیری مستقیم با ایران خواهد بود.

مقامات ایران و آمریکا به این موضوع واقف بودند که در فضای ملتهب و بحران امنیتی کشورها یا در وضعیت همکاری‌‌‌های متقابل قرار گیرند؛ در غیر این‌صورت با تضادهای پرمخاطره روبه‌رو خواهند شد. در شرایط موجود، ایران از قابلیت لازم برای بازدارندگی در برابر اقدامات تهاجمی اسرائیل و آمریکا برخوردار است. در چنین شرایطی ایالات‌متحده نمی‌‌‌تواند از سیاست تهدید و دیپلماسی اجبار به گونه پردامنه استفاده کند. آمریکا ترجیح می‌دهد زمینه حل و فصل مسالمت‌‌‌آمیز چالش‌‌‌های موجود فراهم شود.

الگوی کنش رفتاری آمریکا در فرآیند دیپلماسی پنهانی و سازوکارهایی که برای حل مسالمت‌‌‌آمیز برخی از تهدیدهای متقابل کشورها به وجود آمد، مبتنی بر سازوکارهای مرحله‌‌‌ای و فرسایشی بوده است. ایالات‌متحده عموما ترجیح می‌دهد از مشوق‌‌‌های محدود برای ایران و نتایج پردامنه هر گونه فرآیند دیپلماتیک با ایران بهره‌‌‌مند شود. بر این اساس است که فرآیندهای تغییر در سیاست خاورمیانه‌‌‌ای و امنیتی آمریکا منعکس می‌شود. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا به این موضوع اشاره دارد که مذاکرات با ایران به مفهوم تداوم دیپلماسی هسته‌‌‌ای برای اعاده برجام نخواهد بود. چنین رویکردی بخشی از واقعیت سیاست امنیتی آمریکاست. ساختار دیپلماتیک و راهبردی آمریکا در فضای مبهم و چالش‌‌‌های پردامنه قرار دارد. آمریکا به هیچ وجه قادر به تصمیم‌گیری راهبردی در شرایط تنوع دیدگاه‌‌‌های سیاسی متقاطع نخواهد بود. بر این اساس موضوع اعاده برجام به‌‌‌عنوان چالشی جدی در ذهنیت دیپلماتیک ایران نسبت به آمریکا وجود خواهد داشت. تجربه دوران گذشته بیانگر این واقعیت است که ایران برای مذاکره التماس نخواهد کرد.

مذاکره در شرایط ضعف ساختاری و تکنیکی همواره به چالش‌‌‌های بیشتر برای ایران و گروه مذاکره‌کننده منجر می‌شود. آمریکا در فضای موجود گروه‌‌‌های مذاکره‌کننده خود را نیز تغییر داده است. در روند دیپلماسی جدید ایران و آمریکا، رابرت مالی دیگر نقش اجرایی نخواهد داشت و به جای رابرت مالی، آبراهام پالی ایفای نقش خواهد کرد. آبراهام پالی حتی جانشین برت مک‌گرک، مذاکره‌کننده ارشد آمریکایی در روند دیپلماسی پنهانی مسقط خواهد شد.

در فضای موجود، شاهد تغییر دائمی در ادبیات سیاسی، الگوی کنش رفتاری و حتی برخی از توافق‌‌‌های گذشته خواهیم بود. در چنین شرایطی ایران چاره‌‌‌ای جز حفظ زیرساخت‌‌‌های قدرت در حوزه هسته‌‌‌ای، محیط منطقه‌‌‌ای و عرصه کنش تاکتیکی نخواهد داشت. تجربه نشان داده است که در بسیاری از مواقع مذاکرات مرحله‌‌‌ای و دیپلماسی پنهانی بیشترین نتایج و سودمندی را برای ایران به وجود می‌‌‌آورد. جامعه و مقام‌‌‌های سیاسی ایران باید به این موضوع واقف باشند که مسیر توافق با ایالات‌متحده بسیار طولانی، مرحله‌‌‌ای و برگشت‌‌‌پذیر خواهد بود./دنیای اقتصاد

* استاد دانشگاه تهران