تاریخ انتشار : پنجشنبه 22 تیر 1402 - 14:08
کد خبر : 134625

«برابری»؛ یک ویژگی برای نظام سیاسی

«برابری»؛ یک ویژگی برای نظام سیاسی

آرمان شرق-گروه سیاست: امروزه برابری صفت و خصلت  فرد نیست بلکه خصلت و ویژگی  نظام و ساختار سیاسی یک جامعه باید باشد و درون یک ساختار و نظام سیاسی ای که به صورت آزادانه و برابرانه شکل و محتوا گرفته باشد افراد نیز خودبخود  به سمت برابری و آزادی  سوق داده خواهند شد و نه بالعکس. آزادی و برابری روش است و آن هم روشی برای توزیع برابرانۀ قدرت و ثروت در جامعه که چنین امری در نزد پیشینیان به طور کلی مفقود بود. 

«برابری»؛ یک ویژگی برای نظام سیاسی

بیژن عبدالکریمی

آرمان امروز: در این عرصه سیاست‌ورزی جایگاه ویژه ای دارد زیرا مولفه موثر‌ بر چگونگی جامعه است. در سیاست ورزی بسیاری قدرت داشتند؛ آمدند و رفتند اما فقط آن‌ها که در حوزه فرهنگ بودند و به برابری اجتماعی اهمیت دادند، ماندگار داشتند. حافظ در این رابطه می‌گفت من بر «سلطنت فقر» تکیه کرده‌ام». در نقد این دیدگاه  ایشان باید بگویم این چنین سیاست ورزی ای مبتنی بر دستگاه مفهومی و نظری جهان پیشامدرن بود و امروزه با دستگاه مفهومی و نظری دیگری روبرو هستیم. مبتنی بر زیست جهان انسان های امروزی سیاست ورزی در قالب و ذیل دموکراسی تعریف می شود و دل مردمان یک جامعه را به دست آوردن زمانی تحقق می یابد که ساختار و نظام سیاسی یک جامعه در شکل و محتوا به صورت برابرانه و آزادانه و مبتنی بر سازکارهای امروزین مانند تشکیل جامعۀ مدنی، سازمان های مردم نهاد، مشارکت حداکثری شهروندان، سیاستگذاری مبتنی بر رفاه و صلح و مدارا و سازکار دموکراتیک  چرخش قدرت و ثروت در جامعه از طریق مجاری مدنی بنیاد یافته باشد.  سلطنت فقری که حافظ بر آن تکیه می کرد امروزه نزد شهروندان جهان مدرن دیگر هیچ معنای محصلی نداشته و فقط در حد سخنی ذهنی باقی می ماند. برای مثال، امروزه برابری صفت و خصلت  فرد نیست بلکه خصلت و ویژگی  نظام و ساختار سیاسی یک جامعه باید باشد و درون یک ساختار و نظام سیاسی ای که به صورت آزادانه و برابرانه شکل و محتوا گرفته باشد افراد نیز خودبخود  به سمت برابری و آزادی  سوق داده خواهند شد و نه بالعکس. آزادی و برابری روش است و آن هم روشی برای توزیع برابرانۀ قدرت و ثروت در جامعه که چنین امری در نزد پیشینیان به طور کلی مفقود بود.  پاره ای از نیروهای تاریخی، مشخصاً تکنولوژی و نهادهای سیاسی و اجتماعی وابسته به آن، بر حیات آدمی سیطره یافته، تا آنجا که بر خلاف دوره های تاریخی پیشین، این دیگر نه نظر و تئوری و اراده آدمیان است که عمل و زندگی را به پیش می برد بلکه آدمی در چرخه ای از حرکت نیروهای تاریخی قرار گرفته است که اعمال و رفتار او، در نوعی روزمرگی نامتأملانه، خارج از نحوه تفکر و اراده او تعین می یابد. لویاتان سیستم های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ورای هرگونه تفکری به پیش می رود. هیولای روزگار ما دیگر حکومت ها نیستند که ما درصدد اصلاح آنها به واسطه گرایش‌های ناسیونالیستی یا نیل به شیوه های سوسیالیستی و دمکراتیک باشیم. هیولای روزگار ما سیستمی جهانی است که همه چیز و همه کس را همچون گردابی در خویش می بلعد. تحت سیطره روزافزون تکنولوژی، عناصر انتقادی و آرمانی خِرد، اندک اندک از میان رفته اند. وجود نیروهای رهایی بخش شرط پیشین تحقق آزادی اجتماعی و تاریخی است. لیکن، به دلیل سیطره تکنولوژی، پیوند تکنولوژی با سرمایه داری و حاکمیت اقتصادِ حاصل از نظام تولید برای مصرف و مصرف برای تولید مستمر و در نتیجه قرار گرفتن انسان دوره جدید در چرخه روزمرگی به منظور رفع نیازهای تحمیل شده از جانب تکنولوژی و سرمایه داری و لذا شی شدگی انسان و غرق شدن وی در اشیا و عدم مواجهه اش با خویش و عدم کشف نیروهای درونی خویش، هیچ نیروی آزادی بخش در دوران ما دیده نمی شود. برابری اجتماعی و تاریخی زمانی تحقق پذیر است که انسان های اصیل و آزاده ای رسالت این رهایی بخشی را بر عهده گیرند. اما در دوران ما، یک چنین نیروهای آزاد از نیازها و فارغ از میل به سلطه، فرمانروایی و سرکوب، وجود ندارد یا بسیار کم تر از آنند که بتوانند به منزله یک نیروی تاریخی عمل کنند. عصر ما عصری است که در آن، دوران انقلاب‌های بزرگ اجتماعی نیز به پایان رسیده است. مفهوم انقلاب اجتماعی، مفهومی متعلق به دوران مدرن و حاصل سوبژه ای بود که خواهان تحقق آگاهی، اراده انسانی و طرح های خویش بود.

لیکن با اضمحلال وجه انسانی انسان در دوره کنونی، مفهوم انقلاب اجتماعی نیز مفهومی متعلق به قاموس دوران کهن گشته است. انقلاب، پدیده ای انسانی و حاصل فعل و کنش انسانی است. لیکن با مرگ انسان، مفهوم انقلاب اجتماعی نیز حضور زنده اش را در اندیشه و احساس انسان کنونی از دست داده است. دیگر اراده ای برای اعتراض به نابرابری های اجتماعی و افشای آن وجود ندارد. انقلاب اجتماعی به معنای نیل به نتایج بزرگ اجتماعی و تاریخی است. برای نیل به نتایج بزرگ و رهبری سیاسی و اجتماعی بزرگ به اراده ای عظیم و ایده و آرمانی بزرگ نیاز است. اما در دوران جدید یک چنین ایده و آرمان سترگی دیده نمی شود. در چنین شرایطی، حیات سیاسی از اصالت ها، یعنی از آزادی انسانی و امکان عدم تبعیت از هر آنچه تحمیل سیستم و شرایط گذرا و ناموقت است، تهی گشته، در مسیر کور حاصل از جبر موقعیت ها برای تحقق اهدافی روزمره و ناپایدار پیش می رود. در چنین شرایطی، هیچ گونه اراده ای سیاسی برای تحقق آرمان های بزرگ وجود ندارد. با مرگ آرزوها، ارزش ها و آرمان های فرد، تحت فشار سیطره تکنولوژی و نیروهای اقتصادی، احساس اسارت در چنگالِ سرنوشت و پذیرش نوعی انفعال و بردگی، یعنی شکل گیری تدریجی این باور که اساساً و علی الاصول تغییر وضعیت و سرنوشت ناممکن است، غلبه پیدا کرده است. در چنین شرایطی، فرهنگ بردگی، یعنی پذیرفتن وضع موجود و عدم وجود اراده به منظور تغییر آن، به یک ارزش و هنجار بنیادین تبدیل شده است.

در عصر کنونی، گویی ما با آخرین انسان یا انسان کوچک، به تعبیر نیچه، روبروییم و دقیقا در چنین بستری نابرابری اجتماعی شکل گرفته است. بنابراین برای رسیدن به یک برابری در جامعه امروز از اساس باید شیوه سیاست ورزی مورد بازنگری قرار گیرد.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.