به عبارتی فاصله طبقاتی در بالاترین حد ممکن قرار گرفت. سوالی که قابل طرح است اینکه، آیا این شرایط و اختلاف طبقاتی طبیعی است و پایدار خواهد ماند؟ برای اقتصادی که برای دوره طولانی رشد ۵/ ۲درصد را محقق کرده، چگونه ممکن است طی همین زمان (حدود یک قرن) سودی معادل ۲برابر رشد اقتصادی را پرداخت کند. در واقع برای سال‌های متوالی، سودی که در اقتصاد مابه‌ازای واقعی نداشت و به نحوی رانت محسوب می‌‌شد به عده‌‌ای ثروتمند پرداخت شده بود. در پایان قرن۱۹ و اوایل قرن۲۰ حجم بدهی‌‌های دولت بریتانیا به‌‌شدت افزایش یافت و دولت دیگر قادر نبود به تعهدات خود جامه عمل بپوشاند. همچنین رشد بدهی‌‌های دولت بریتانیا، اقتصاد را وارد شرایط تورمی کرد. در ادامه وقوع جنگ جهانی اول، بحران مالی۱۹۳۹ و جنگ جهانی دوم شرایط را وخیم‌‌تر کرد.

رشد اقتصادی کاهش یافت. بر اثر تحمیل هزینه‌های جنگ، سطح بدهی‌‌ها، دولت به ۲۰۰درصد تولید ناخالص ملی رسید. با افزایش میزان بدهی‌‌های دولت که بخشی از آن ناشی از پرداخت بی‌‌ضابطه سود اوراق دولتی تا اوایل قرن ۲۰ بود، دولت مجبور شد میزان مالیات دریافتی خود را به‌‌شدت افزایش دهد. در نتیجه نرخ بازدهی سرمایه با کاهش مواجه شد و پس از جنگ جهانی اول تا مرز صفر درصد تنزل یافت. بر اثر رشد تورم، کاهش نرخ رشد اقتصادی، افزایش بدهی دولت و افزایش نرخ مالیات، نرخ بازدهی واقعی (منظور از نرخ بازدهی واقعی، نرخ بازدهی کسب‌شده پس از کسر تورم است) صاحبان سرمایه در مقطعی حتی منفی نیز شد. از این رو ارزش ثروت صاحبان سرمایه افت قابل ملاحظه‌‌ای را تجربه کرد. به‌نحوی‌که، سهم ثروت دهک بالای جامعه که در ابتدای قرن ۲۰ تا ۹۰ درصد جهش یافته بود، در پایان جنگ جهانی دوم تا ۶۰درصد سقوط کرد. سودهایی که به‌صورت نامتعارف و در قالب انواع رانت‌‌ها در قرن۱۹ به صاحبان سرمایه پرداخت شده بود بر اثر افزایش تورم و افزایش مالیات پس گرفته شد.