عطاءالله مهاجرانی: چرا جنگ ایران و عراق اثفاق افتاد؟
آرمان شرق-گروه سیاست:داعیه «نظریه» تاثیرگذاری کینه امام خمینی به صدام، به عنوان علت وقوع جنگ یا امکانپذیری «برقراری صلح» میان دو کشور، در صورت سفر صدام به ایران، قابل دفاع نیست، چنانکه مدعیان این نظریه قادر به دفاع از آن نیستند زیرا به عنوان یک نظریه، از استنادات تاریخی و استدلال راهبردی، برای تبیین علت وقوع جنگ برخوردار نیست.
عطاءالله مهاجرانی: چرا جنگ ایران و عراق اثفاق افتاد؟
محمد درودیان
درحالیکه «موضوع و مساله» مورد بحث در کتاب «نقد تحریف مدرن، امام خمینی (جنگ ایران و عراق)، نوشته دکتر عطاءالله مهاجرانی، تا اندازهای روشن است و به این اعتبار و برخی ملاحظات دیگر، کتاب را باید مطالعه کرد، ولی فهم آن از طریق مشاهده عنوان کتاب که باید راهنمای این امر مهم باشد، چندان امکانپذیر نیست. بنابراین نقص در عنوانگذاری کتاب و مهمتر از آن، روش طرح مساله و پاسخ به آنکه از اهمیت زیادی برخوردار است، موجب نگارش یادداشت حاضر شده است. با فرض اینکه نقد کتاب ضروری است و در فرصت مناسب باید به شکل کاملتری انجام شود، ولی در ادامه تنها به برخی ملاحظات کلی که در این زمینه وجود دارد، اشاره میشود:
۱- موضوع و مساله کتاب دکتر مهاجرانی با نظر به «علت وقوع جنگ»، در چهار بخش و بر دو محور قرار دارد که به هم پیوسته است: نخست؛ بررسی این نظریه که «آیا کینه شخصی امام خمینی به صدام موجب وقوع جنگ شده است؟» و دیگری «آیا به گفته مرحوم دعایی به عنوان سفیر وقت ایران در عراق، صدام پیشنهاد کرد به ایران سفر کرده و با امامخمینی مذاکره کند، ولی خودداری امام از پذیرش این درخواست موجب وقوع جنگ شد؟» چنانکه روشن است، هر دو موضوع و مساله با پرسش از تاثیر آن بر وقوع جنگ و از طرفی با شخصیت و تصمیمگیری امام نسبت دارد. با وجود اهمیت تعریف مساله و روش پاسخ به آن، نویسنده در مقدمه کتاب، ابعاد و پیوستگی این موضوع و روششناسی پاسخ به آن را برای کمک به فهم خوانندگان توضیح نداده است.
۲- نویسنده برای پاسخ به دو مساله یادشده، مطالعات نسبتا گستردهای را از طریق بررسی منابع خارجی انجام داده که برای ماخذشناسی در موضوع جنگ ایران و عراق، در حوزه منابع عربی- انگلیسی، بسیار مناسب است، اما برای پاسخ به دو پرسش مورد بحث که نیازمند استفاده هدفمند از دادهها و بهکارگیری روش استدلالی است، گستره مطالعات و نقل قولها تاثیر چندانی در این زمینه نداشته است.
۳- مهاجرانی در دیباچه کتاب، مفهوم «تحریف» را تعریف کرده که بسیار کمتر از مباحث موجود در ادبیات رایج در این زمینه است و مهمتر آنکه نسبت آن با مفهوم «تحریف مدرن» تعریف نشده است، در نتیجه این موضوع را روشن نمیکند که منظور از «تحریف مدرن» چیست؟ مهمتر آنکه استفاده از این مفهوم، چگونه میتواند برای نقد از نظریه کینهورزی امام نسبت به صدام و خودداری امام از پذیرش سفر صدام به ایران، به عنوان علت وقوع جنگ، مورد استفاده قرار بگیرد و چه کاربردی در این زمینه دارد؟
۴- نویسنده در بخش یکم تحت عنوان «هوشمندی، موقعیتسنجی و آیندهنگری امام خمینی»، نقلقولهای زیادی را درباره شخصیت فکری و رفتاری امام بیان کرده است که هر چند به صورت مستقل موجب شناخت از برخی وجوه تفکر و شخصیت امام خمینی خواهد شد، ولی در مسیر پاسخ به پرسشهای مورد بحث، به معنای ابطال نظریه کینهورزی امام به صدام، تاثیر چندانی ندارد. زیرا از این طریق خواننده طبق هدف نویسنده، نمیتواند ادراک کند که ادعای «کینه امام خمینی به صدام» به عنوان علت وقوع جنگ، با شخصیت و تفکر دینی، سیاسی و انقلابی امام خمینی رحمتالله علیه نسبتی ندارد و مساله وقوع جنگ، ریشههای تاریخی دارد و یک مساله سیاسی و راهبردی است. در واقع نویسنده مجموعهای از نقلقولها از بختیار و صدام و برخی دیگر را در مورد تاثیر کینه امام به صدام در وقوع جنگ، کنار هم قرار داده، بدون آنکه استفاده از این روش، برای رفع ابهام در این زمینه و در نتیجه متقاعدسازی خوانندگان در ابطال این نظریه تاثیرگذار باشد.
۵- به دلیل اینکه نویسنده در پاسخ به موضوع مورد بحث از روش مناسبی استفاده نکرده، در نتیجه به پرسشهای دوگانه پاسخ نداده و ابهام در این زمینه همچنان باقی مانده است، زیرا برای روشن شدن این موضوع نمیتوان از روش «نقل مطوّل و گسترده» استفاده کرد، بلکه باید با رجوع مستقیم به تفکر حضرت امام(ره) در مورد صدام و حزب بعث، با توجه به تاثیر تجربه حضور امام در دو شهر نجف و کربلا، در نگرش به حزب بعث و صدام، به نقد و بررسی موضوع پرداخت. به دلیل بیتوجهی به این ملاحظه روششناختی، تکرار نقلقولها در مورد کینه امام به صدام، حتی شائبه صحت این نقلقولها را فراهم کرده است. چنانکه انتشار برخی نظرات در این زمینه، احتمالا متاثر از مطالعه کتاب بوده که برخلاف هدف نویسنده حاصل شده است. بنابراین با استفاده از نقلقول مطوّل و مکرر، حتی اگر در مقام گفتار بتوان پیرامون موضوعات و مسائل تاریخی سخنان دلنشین و اقناعپذیر گفت، اما در مقام کتابت، نمیتوان با این روش به یک مساله مشخص تاریخی- راهبردی پاسخ داد.
۶- در موضوع نقلقول از مرحوم دعایی درباره پیشنهاد صدام برای سفر به تهران و مذاکره با امام خمینی، در بخش سوم کتاب، دو مساله در هم تنیده شده، در حالی که اقتضای نقد، با تفکیک قابل حصول ماست: نخست، اصل موضوع و خبر ملاقات مرحوم دعایی با امام و انتقال پیام عراق و پاسخ ایشان است و دیگری نقلقولهای متفاوتی که در مورد پاسخ امام صورت میگیرد. دکتر مهاجرانی از نظر روششناختی، به جای رجوع به اظهارات مرحوم دعایی که در انتهای بخش سوم و صفحه ۲۴۳، قبل از آخرین روایت آمده است، نقد این خبر را نسبت با نقلقولها، در بخش سوم کتاب، با اشاره به ملاقات با مرحوم «حسین زاهدی» – بازرگان اصفهانی مقیم بورلی هیلز لسآنجلس که در امریکا به شغل تجارت مشغول بود- آغاز کرده و چون اصل خبر و میزان صحت آن برای مخاطبین روشن نیست، بررسیهای انجام شده، اصل موضوع را بیشتر در حاشیه قرار داده است. در واقع به جای ارجاع به اظهارات مرحوم دعایی در موضوع مورد بحث و نقد و بررسی آن، نویسنده با نقلقول از سخنان مرحوم زاهدی، بحث را آغاز کرده است. بنابراین روشن نیست آیا چنین پیشنهادی صورت گرفته است یا خیر؟ هر چند در میان نقلقولها و نقد آن در کتاب، از نظر تاریخی این موضوع به شکل ظریفی به خواننده القا میشود که مرحوم دعایی پیام عراق را که از طریق وزیر خارجه به ایشان داده شده بود، به امام خمینی منتقل کرده و پاسخ امام به آن در عمل مانع از انجام سفر به تهران شده است. بنابراین اگر قصد نویسنده بیان این موضوع باشد، با این روش حاصل شده است، ولی اگر برای نقد این موضوع اقدام کرده است -که ظاهرا اینگونه به نظر میرسد- به نظرم به دلیل استفاده از روش نامناسب، نتیجه مورد نظر به دست نیامده است.
۷- اینجانب پیش از این در پژوهشی برای «نقد و بررسی پرسشهای اساسی جنگ»، با مرحومان دعایی و محتشمیپور به عنوان نزدیکان امام در عراق، گفتوگو و نتیجه آن را ۱۵ سال پیش نوشتم. به این معنا که امام به دلیل حضور در نجف و مشاهده تفکر و رفتار حزب بعث علیه شیعیان، همچنین فتوای آیتالله حکیم علیه حزب بعث، به صدام و حزب بعث بدبین و بیاعتماد بود. چنانکه بعدها اقدامات صدام در برابر ایران، همچنین در برابر اعراب و اشغال کویت، بیانگر صحت برداشت امام است. با این توضیح، ادراک امام از حزب بعث و صدام، به دلیل زندگی در عراق و تاثیر آن در وقوع جنگ، در هر صورت نیاز به بررسی دارد. با وجود مباحثی که نویسنده در بخش سوم، در ۳۰ صفحه برای توضیح «انگیزهها و دلایل حمله عراق به ایران» ارایه کرده است، به دلیل کاستیهای روششناختی، این بحث نیز بر اقناع خوانندگان در ابطال نظریه تاثیر کینهورزی امام به صدام در وقوع جنگ، تاثیر چندانی ندارد.
۸- طبق اسناد منتشرشده، بر این نظر هستم که پس از اتمام جنگ ایران و عراق و حمله عراق به کویت و تغییر در شرایط، امریکا به دنبال فراهم کردن زمینههای حمله به عراق و آزادسازی کویت بود. بنابراین گفتمان غالب برای حمله نظامی به عراق، بر پایه «ماهیت حزب بعث و صدام» تعریف شد. این نظریه در کتاب کنت تیمرمن که تحت عنوان سوداگری مرگی در ایران ترجمه شده، قابل مشاهده است. در حالی که پیش از این، مساله غرب با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مهار انقلاب بود و به همین دلیل نظرات امام درباره ماهیت حزب بعث و صدام، همچنین رفتار تهاجمی عراق در برابر ایران، نه تنها نادیده گرفته شد، بلکه انگیزه و آمادگی عراق برای حمله نظامی به ایران مورد حمایت و بهرهبرداری قرار گرفت. مهمتر آنکه طبق گفتهها و نوشتههای این کتاب و سایر اسناد و گزارشهایی که در این زمینه وجود دارد، ازجمله اظهارات صلاح عمر علی نماینده سابق عراق در سازمان ملل صدام پس از پیروزی انقلاب و تغییر در شرایط سیاسی و موازنه نظامی، به دنبال استفاده از فرصت برای تغییر در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، از طریق فشار سیاسی یا قدرت نظامی و جنگ بود. بنابراین پیشنهاد سفر صدام به ایران و ملاقات با امام، برای تفهیم خواستههای عراق به ایران و دستیابی به «پیروزی بدون جنگ» بود، نه برقراری صلح. چنانکه مرحوم دعایی هم این موضوع را بیان میکند که صلح در برابر عراق تنها با پذیرش خواسته عراق مبنی بر لغو قرارداد ۱۹۷۵ و تخلیه جزایر سه گانه قابل حصول بود.
طبق گزارشهای منتشرشده، تنها شش روز پس از حمله سراسری و در تاریخ ۲۸ سپتامبر، عراق شرایطی را برای برقراری آتشبس اعلام کرد که بیانگر اهداف عراق برای استفاده از قدرت نظامی در برابر ایران بود. این شرایط به شرح زیر اعلام شد.
– شناسایی حقوق سرزمین عراق توسط ایران
– توقف مداخله ایران در امور داخلی عراق
– تعهد متقابل در قبال برقراری روابط حسنه بین دو همسایه
– استرداد سه جزیره در خلیج (فارس) که در سال ۱۹۷۱ از سوی ایران اشغال شده است.
۹- با این توضیح، داعیه «نظریه» تاثیرگذاری کینه امام خمینی به صدام، به عنوان علت وقوع جنگ یا امکانپذیری «برقراری صلح» میان دو کشور، در صورت سفر صدام به ایران، قابل دفاع نیست، چنانکه مدعیان این نظریه قادر به دفاع از آن نیستند زیرا به عنوان یک نظریه، از استنادات تاریخی و استدلال راهبردی، برای تبیین علت وقوع جنگ برخوردار نیست. همانگونه که در این یادداشت از نظر روششناختی مورد اشاره قرار گرفت، منتقدان این نظریه نیز به همان دلایل تاریخی و راهبردی، نمیتوانند برای ابطال این نظریه اقدام کنند. /اعتماد
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰