تاریخ انتشار : یکشنبه 28 آبان 1402 - 7:24
کد خبر : 143206

تربیت‌شدن برای کتاب‌نخواندن!

تربیت‌شدن برای کتاب‌نخواندن!

آرمان شرق-گروه جامعه:اولین چیزی که در دانشگاه فهمیدم، این بود که در تحصیل هیچ نیازی به کتاب نداریم، چون استاد (البته استاد گزینش‌شده؛ بسیاری از اساتید این روزها خانه‌نشین شده‌اند) عین والدینم فهمیده‌اند که کتاب چیز مزخرفی است و اصلا خواندن آن را توصیه نمی‌کنند.مشکل کلاس و واحد را با جزوه حل کرده‌اند. شاید این‌ها هم مثل آن معلم انشای ما فهمیده‌اند که آدم کتاب‌خوان حمال می‌شود و نمی‌خواهند آن‌ها سقوط کنند و بارِ مردم را به دوشبکشند.

تربیت‌شدن برای کتاب‌نخواندن!

محمدقاسم‌زاده / داستان‌نویس

آرمان امروز : من کتاب نمی‌خوانم، چراکه برای خواندن تربیت نشده‌ام. در خانواده‌ام کتاب جایی ندارد. به مدرسه که می‌روم، آموزش‌وپرورش به همه‌چیز فکر می‌کند الا تربیت و کتابخوانی. تا اگر معلمی پیدا شود و به این مسئله علاقه داشته باشد، مدیر و ناظم که اصولا هیچ شباهتی به معلم ندارند، او را مسخره می‌کنند. تا علاقه‌ام به کتاب را نشان می‌دهم، پدر و مادرم می‌گویند فعلا این مزخرفات را ول کن و بچسب به درس. اتفاقا معلمم هم عین آنها حرف می‌زند. خب من دوازده سال از سال‌های یادگیری را با آنها و طبق دستورشان سر کنم، شما به من بگویید وقتی کسی تا هجده‌سالگی به این صورت تربیت شد، آیا کتابخوان بار می‌آید؟ بارها رمان‌ها یا کتاب‌های غیردرسی را لای کتاب‌های درسی قایم کرده‌ام، تا دور از چشم‌های تیزبین پدر و مادر و معلمم کمی مرتکب جرمی به‌نام «مطالعه» شوم.

یادم هست معلمی داشتیم که به ما انشاء درس می‌داد و مدعی بود که نویسنده است. موضوع‌های او همیشه بر محور نامه می‌گشت، نامه‌ای به دوست خود بنویسید. من از این موضوع‌ها متنفر بودم و روزی که بچه‌ها در کلاس نامه‌ها را می‌خواندند، من دور از چشم معلم، «دشمنانِ» چخوف را می‌خواندم. ناگهان او پی برد، چون در این مورد، سوپیشینه داشتم. آمد و کتاب را از دستم گرفت و گفت تو به هیچ دردی نمی‌خوری و در آینده حمال می‌شوی. وقتی در کلاس انشاء که باید در آن دانش‌آموز را به کتاب علاقه‌مند کرد، چنین اتفاقی می‌افتد و محصل اهل مطالعه را می‌ترساند که حمال خواهد شد، فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟ من تربیت می‌شوم که کتاب نخوانم.

اگر ساعت‌ها جلو تلویزیون بنشینم و سریال نگاه کنم، مسابقه فوتبال ببینم و وسط آنها شاهد تبلیغات انواع محصولات از پفک و چیپس تا روغن موتور و کیسه حمام باشم، فکر می‌کنید پدر و مادرم اعتراض می‌کنند؟ هرگز چون آنها خیالشان کاملا راحت است که تلویزیون هیچ‌گاه جنس منحرف‌کننده‌ای مثل کتاب را تبلیغ نمی‌کند.

در شهر ما یک کتاب‌فروشی است، اما یازده باشگاه بدنسازی داریم و سی کافی‌شاپ. تازه آن کتاب‌فروشی هم بیش‌تر فروشنده لوازم‌التحریر است تا کتاب. خلاصه همه از خانواده و مدرسه تا شهرداری و تلویزیون و وزارت ارشاد با سانسور و راه‌انداختن گشتِ ارشاد کتاب، این دغدغه را دارند که من منحرف نشوم و جنس ممنوعی به اسم کتاب به دستم نگیرم. من هم خیالشان را راحت کرده‌ام دیگر نه چخوف را می‌خواندم و نه نوشته‌های نویسندگان دیگر را. ولی خب، چیزهای دیگری هست که به اندازه کتاب خطرناک نیستند و پدر و مادرم آن‌قدر از آن‌ها نمی‌ترسند، یکی سیگار است. در هر قدم هم آن را می‌فروشند. از سوپری و دستفروش تا دکه روزنامه‌فروش، هر نوعی هم که بخواهم دارند، فقط باید به پول توی جیبم نگاه کنم. از تیر و بهمن و ۵۷ گرفته تا برگ هاوانا، از روزی دو نخ شروع کردم و حالا رسیده‌ام به سی نخ. همه‌جورش را هم امتحان کرده‌ام. پدرم هم حرفی نزد، چون خودش هم روزی یک پاکت دود می‌کند.

برخلاف کتاب، گاهی روزنامه در خانه ما پیدا می‌شود. هیچ‌کس نسبت به آن حساسیت ندارد، چون معمولا از کتاب حرف نمی‌زنند. تازه مادرم خیلی هم از روزنامه خوشش می‌آید، چون کاربردی دوگانه دارد. هم چند ساعتی سر پدرم را با آن خبرهای گزینشی و اخته‌اش گرم می‌شود، هم به کار خودش می‌آید، جنس کاغذ آن بهترین کیفیت را برای پاک‌کردن شیشه دارد. با یک روزنامه می‌شود تمام شیشه‌ها را تمیز کرد.

سرانجام خرخوانی و غیرخرخوانی کار خودش را کرد و دانشگاه قبول شدم. اولین چیزی که در دانشگاه فهمیدم، این بود که در تحصیل هیچ نیازی به کتاب نداریم، چون استاد (البته استاد گزینش‌شده؛ بسیاری از اساتید این روزها خانه‌نشین شده‌اند) عین والدینم فهمیده‌اند که کتاب چیز مزخرفی است و اصلا خواندن آن را توصیه نمی‌کنند.

مشکل کلاس و واحد را با جزوه حل کرده‌اند. شاید این‌ها هم مثل آن معلم انشای ما فهمیده‌اند که آدم کتاب‌خوان حمال می‌شود و نمی‌خواهند آن‌ها سقوط کنند و بارِ مردم را بکشند.

و در آخر، در این هزارتوی کتاب‌نخواندن، آینده‌ای نمی‌ماند که حالا بخواهی به‌مناسبت هفته کتاب، با شعارِ «آینده خواندنی است» آن را زیبا تصویر کنی.

 

 

 

 

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.