اصولگرایان در مساله هستهای مسیر سازش را در پیش خواهند گرفت
آرمان شرق-تصمیم آنها هرچه باشد امیدوارم طبق معمول همراه با فضاسازیهای کاذب برای گریز از پذیرش مسوولیت و مقصر جلوه دادن رقبای داخلی در این موضوع نباشد. واقعیت این است که «زمان رویارویی با حقیقت» در مساله اتمی جمهوری اسلامی فرارسیده است و این رویارویی قدری صداقت و مسوولیتپذیری میطلبد.
با گذشت بیش از یک ماه از استقرار دولت سیدابراهیم رییسی، جهتگیری این دولت در مورد برخی از موضوعات بسیار مهم سیاست خارجی هنوز روشن نیست. برای نمونه ناظران مسائل ایران تا این لحظه هنور نمیدانند که دولت آقای رییسی درباره پرونده هستهای کشور چه تصمیم مشخصی خواهد گرفت. به همین دلیل نیز طیفِ وسیعی از حدس و گمانهای متفاوت و حتی متضاد در این باره بهطور دائم در رسانهها مطرح میشود. در یک سرِ طیفِ گمانهزنیها، سرسختی و انعطافناپذیری دولت در برابر مساله هستهای مورد تاکید قرار میگیرد. طبق این نوع گمانهزنیها، جناح اصولگرا به ۳ علت نمیخواهد و بلکه نمیتواند در بحث هستهای راه انعطاف و سازش در پیش گیرد. علت نخست، پیوند خوردن ایدئولوژی و هویت اصولگرایان به نوعی مقابلهجویی دایمی با کشورهای غربی بهخصوص امریکاست که عمدتا در مناقشه اتمی تبلور پیدا کرده است. علت دوم، حیثیتی کردن برنامه هستهای به صورت امری دارای ارزش ذاتی و حتی قدسی از سوی جریان اصولگراست. علت سوم نیز ذهنیت بخش قابلتوجهی از پایگاه اجتماعی این جناح است که طی چند سال اخیر، بر اثر بمباران تبلیغاتی بیوقفه و لاینقطع چهرههای اصطلاحا «دلواپس» علیه برجام یا هر توافقی مشابه آن شکل گرفته و قوام یافته است به گونهای که انعطاف و سازش در برنامه هستهای را به مثابه خیانتی غیرقابل بخشش تلقی میکنند و آن را برنمیتابند. در منتهیالیه دیگرِ طیف گمانهزنیها، نرمش و مصالحه دولت و دستیابی آن به توافق درباره موضوع هستهای، امری مسلم و گریزناپذیر فرض میشود. طبق این گمانهها، اصولگرایان در مساله هستهای به ۳ دلیل مسیر سازش را در پیش خواهند گرفت. دلیل نخست، نیاز آنها به بهبود شرایط اقتصادی کشور با انگیزه تداوم قدرت است.
در حقیقت، چراغ راهنمای سیاستورزی جناح اصولگرا همواره کسب و حفظ و بسط قدرتشان بوده است. در شرایط وخیم اقتصادی و ادامه تحریمها این موارد به خطر افتاده و نیاز به چارهجویی دارد. دلیل دوم که چندان متفاوت از دلیل نخست نیست، غریزه پنهان عملگرایانه آنهاست که در سر بزنگاهها و اوجگیری بحرانها بهطور غیرمترقبهای خود را عیان میکند و جهت حرکت آنها را تغییر میدهد. دلیل سوم نیز نوعی اجماع بینالمللی بر سرِ ضرورت توافق هستهای ایران است. این اجماع بهخصوص روسیه و چین را نیز دربر میگیرد، یعنی دو قدرتی که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر آنها را به عنوان پشتوانههای جهانی خود به منظور پیشگیری از انزوا و خنثیکردن فشار حداکثری امریکا تعریف کرده است. در حقیقت، جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته مسکو و پکن را در جایگاهی در سیاست خارجی خود قرار داده است که «نه گفتن» به هر دوی آنها بینهایت مشکل شده است و این در حالی است که آن دو نیز به همان اندازه امریکا و کشورهای اروپایی خواهان توافق و مصالحه ایران در مورد برنامه اتمی آن هستند. در واقع آنچه فعلا در عملِ مسوولان کشور جریان دارد، تلفیقی از دو نگاه فوق است. به عبارت دیگر، موضوع اتمی ایران دو جنبه ذهنی و عینی متفاوت و مغایر با هم پیدا کرده است که هرکدام دولتمردان را به سمت و سوی متضادی میکشانند. منظور از جنبه ذهنی همان وجه ایدئولوژیک ماجراست که سازش را به عنوان خیانت معرفی میکند و منظور از وجه عینی داستان ضرورتِ رفع تحریمها و لزومِ همراهی با چین و روسیه در این مساله است. این تضاد خود را در بیان مقامهای دولتی نیز نشان میدهد. آنها از یکسو به خلاف مواضع گذشته خود، اصل برجام و احیای آن را پذیرفتهاند، اما در عین حال تبصرههای مبهمی نیز به سخن خود اضافه میکنند که نشان از تشویش و آشوب درونی آنها برای دستیابی به توافق دارد. در حقیقت قصه مجنون و ناقه او در اینجا مصداق واقعی خود را پیدا کرده است. یعنی انگیزهای برای حرکت به جلو با انگیزهای از گشت به عقب باهم ترکیب شده و بیانِ مسوولان کشور را در این مورد دوپهلو و مغشوش کرده است. با توجه به شرایط منطقهای و جهانی ایران این نحوه بیان تعارضآمیز درباره مساله اتمی، قابل دوام نیست و مسوولان کشور به ناچار باید هرچه سریعتر تکلیف خود را با این موضوع یکسره کنند و تصمیم نهایی را بگیرند. تصمیم آنها هرچه باشد امیدوارم طبق معمول همراه با فضاسازیهای کاذب برای گریز از پذیرش مسوولیت و مقصر جلوه دادن رقبای داخلی در این موضوع نباشد. واقعیت این است که «زمان رویارویی با حقیقت» در مساله اتمی جمهوری اسلامی فرارسیده است و این رویارویی قدری صداقت و مسوولیتپذیری میطلبد.
لحظه حقیقت در برنامه هستهای
در حقیقت، چراغ راهنمای سیاستورزی جناح اصولگرا همواره کسب و حفظ و بسط قدرتشان بوده است. در شرایط وخیم اقتصادی و ادامه تحریمها این موارد به خطر افتاده و نیاز به چارهجویی دارد. دلیل دوم که چندان متفاوت از دلیل نخست نیست، غریزه پنهان عملگرایانه آنهاست که در سر بزنگاهها و اوجگیری بحرانها بهطور غیرمترقبهای خود را عیان میکند و جهت حرکت آنها را تغییر میدهد. دلیل سوم نیز نوعی اجماع بینالمللی بر سرِ ضرورت توافق هستهای ایران است. این اجماع بهخصوص روسیه و چین را نیز دربر میگیرد، یعنی دو قدرتی که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر آنها را به عنوان پشتوانههای جهانی خود به منظور پیشگیری از انزوا و خنثیکردن فشار حداکثری امریکا تعریف کرده است. در حقیقت، جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته مسکو و پکن را در جایگاهی در سیاست خارجی خود قرار داده است که «نه گفتن» به هر دوی آنها بینهایت مشکل شده است و این در حالی است که آن دو نیز به همان اندازه امریکا و کشورهای اروپایی خواهان توافق و مصالحه ایران در مورد برنامه اتمی آن هستند. در واقع آنچه فعلا در عملِ مسوولان کشور جریان دارد، تلفیقی از دو نگاه فوق است. به عبارت دیگر، موضوع اتمی ایران دو جنبه ذهنی و عینی متفاوت و مغایر با هم پیدا کرده است که هرکدام دولتمردان را به سمت و سوی متضادی میکشانند. منظور از جنبه ذهنی همان وجه ایدئولوژیک ماجراست که سازش را به عنوان خیانت معرفی میکند و منظور از وجه عینی داستان ضرورتِ رفع تحریمها و لزومِ همراهی با چین و روسیه در این مساله است. این تضاد خود را در بیان مقامهای دولتی نیز نشان میدهد. آنها از یکسو به خلاف مواضع گذشته خود، اصل برجام و احیای آن را پذیرفتهاند، اما در عین حال تبصرههای مبهمی نیز به سخن خود اضافه میکنند که نشان از تشویش و آشوب درونی آنها برای دستیابی به توافق دارد. در حقیقت قصه مجنون و ناقه او در اینجا مصداق واقعی خود را پیدا کرده است. یعنی انگیزهای برای حرکت به جلو با انگیزهای از گشت به عقب باهم ترکیب شده و بیانِ مسوولان کشور را در این مورد دوپهلو و مغشوش کرده است. با توجه به شرایط منطقهای و جهانی ایران این نحوه بیان تعارضآمیز درباره مساله اتمی، قابل دوام نیست و مسوولان کشور به ناچار باید هرچه سریعتر تکلیف خود را با این موضوع یکسره کنند و تصمیم نهایی را بگیرند. تصمیم آنها هرچه باشد امیدوارم طبق معمول همراه با فضاسازیهای کاذب برای گریز از پذیرش مسوولیت و مقصر جلوه دادن رقبای داخلی در این موضوع نباشد. واقعیت این است که «زمان رویارویی با حقیقت» در مساله اتمی جمهوری اسلامی فرارسیده است و این رویارویی قدری صداقت و مسوولیتپذیری میطلبد. پینوشت: «سرشک خامه» عنوان ستون ثابتی است به قلم احمد زیدآبادی که از این پس هر سهشنبه در همین صفحه منتشر میشود و سعی دارد با عبور از سطح اخبار روز، تا حدودی در مسائل عمیق شده و با نگاهی تحلیلی به واکاوی و بررسی این موضوعات بپردازد.
روشنفکران و افغانستان
آیا باید به عنوان یک سیاست پیشه، با در نظر گرفتن اقتضائات رئال پلیتیک، قضاوت کند یا همچون انسانی جهان وطن، فراسوی مرزها بیندیشد و انسان به مثابه انسان پیش روی او باشد؟ در وهله نخست و پیش از پاسخ به پرسشهای بالا، باید تاکید کرد که روشنفکری چنان که گفته شد، با حقیقت و خردورزی و استدلال سر و کار دارد و در نتیجه آگاهی و معرفت نقش اساسی در موضعگیری او ایفا میکند. این سخن به معنای آن نیست که روشنفکران موجوداتی بیعاطفه و احساسند، قطعا جهتگیریها واظهارنظرهای روشنفکر و سوءگیری او نسبت به مسائل، مثل سایر انسانها برآمده از احساسات و خواستههای اوست، سخن بر سر آن است که روشنفکر، فرزند حقیقت است و پیش از هر موضعگیری نسبت به یک موضوع عمومی باید نسبت به آن آگاهی و شناختی وسیعتر و عمیقتر از عموم داشته باشد. تا جایی که به مساله افغانستان مربوط میشود، یعنی باید این کشور، تاریخ، فرهنگ و شرایط آن را فراتر از آنچه در رسانهها و مطبوعات میگویند، بشناسد و براساس آن اظهارنظر کند. از این حیث باید اذعان کرد که کمیت روشنفکران ایرانی سخت میلنگد و متاسفانه روشنفکران ما بهرغم همسایگی ایران و افغانستان و قرابتهای فرهنگی و تاریخی ژرف تاکنون گامهای بسیار اندکی در شناخت این کشور برداشتهاند. در مقام مقایسه شناخت روشنفکران ما از تاریخ و فرهنگ و ادبیات فرانسه یا آلمان یا انگلیس، بارها بیشتر از افغانستان و البته سایر کشورهای همجوار است. اما گذشته از آگاهی و دانش که ضرورت هر گونه موضعگیری روشنفکری است، باید میان مقام روشنفکری با مقام سیاستورزی یا مقام یک فرد میهنپرست تمایز گذاشت. اقتضائات و لوازم هر یک از این مواضع و جایگاهها متفاوت است و صد البته در هر جامعهای، همه این نقشهای اجتماعی حضور دارند. این نتیجه انتخاب آزادانه فرد است که سیاستپیشه باشد یا روشنفکر، انتخابی که قطعا در نتیجه محدودیتهایی به وقوع میپیوندد و هیچوقت صددرصد ارادی نیست. مهم آن است که هر فردی با انتخاب یک جایگاه، ناگزیر است که شرایط آن را بپذیرد. اینکه فرد سیاستمدار، دیروز به علل و دلایل سیاسی، به طالبان میتاخته و امروز به اقتضائاتی دیگر از نقد صریح عملکرد این گروه دفاع میکند، در چارچوب سیاست رئال پولیتیک باید ارزیابی شود و چنانکه برداشت عمومی از اندیشه ماکیاولی میگوید (خواه این برداشت درست باشد یاخیر)، با معیارهای اخلاق فردی چندان سنجیدنی نیست. اما از روشنفکر در مقام سخنگوی سیاست حقیقت نباید انتظار داشت که مطابق با سیاست قدرت مستقر سخن بگوید. اندیشه او تا سر حد امکان نباید بدون ارایه استدلال عقلپسند و جهانشمول، تحت بند هیچ رویکرد و رهیافتی باشد. برای روشنفکر چنانکه کانت میگفت، حقوق و وظایف انسانها، به عنوان انسانها اولویت و ارجحیت دارد. روشنفکر کاری ندارد که طالبان امروز با منافع چه کسانی همسو هستند یا خیر، او باید خیر انسان به عنوان انسان را مدنظر قرار دهد. از دید روشنفکر اگر قدرتی مانع تحصیل دختربچهها شود یا اقلیتها را مورد آزار و اذیت و طرد قرار دهد، کاری غیراخلاقی و غیرانسانی کرده و مستوجب نقد بیپروا و رادیکال است. البته چنانکه گفته شد، نمیشود از همه انتظار داشت که در سطح کلان، روشنفکر باشند، اما میتوان از جامعه و دولتها انتظار داشت که صدای روشنفکری را تحمل کنند و نقدهای تند و بیپروای آنها را تاب آورند، به امید این آرمان عام و جهانشمول که سیاست حقیقت، سعادت و خیر همگانی را محقق سازد، فارغ از مرزها و رنگ و نژاد و زبان و قومیت و جنسیت. با امید.
/اعتماد-احمد زیدآبادی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰