فلسطینی‌ها و حامیان آنها اذعان دارند که حمله به غیرنظامیان اشتباه است؛ اما اسرائیل را به‌دلیل تحمیل یک رژیم آپارتاید بر شهروندان فلسطینی خود و اعمال خشونت‌های سیستماتیک و نامتناسب در طی چندین دهه سرزنش می‌کنند. آنها همچنین خاطرنشان می‌کنند که قوانین بین‌المللی به مردم تحت ستم اجازه می‌دهد تا در برابر اشغال غیرقانونی مقاومت کنند، حتی اگر روش‌هایی که حماس انتخاب کرده است، نامشروع باشد.با این رویداد تکان‌دهنده چه باید بکنیم؟ برخلاف «پل پوست»، من این درگیری‌ها را دلیل دیگری بر وخامت نظم امنیتی جهانی نمی‌دانم. چرا نمی‌دانم؟ زیرا این اولین‌بار نیست که خشونت‌های گسترده بین اسرائیل و حماس رخ می‌دهد. اسرائیل نوار غزه را در جریان «عملیات سرب گداخته» در دسامبر۲۰۰۸ کوبید، این کار را بار دیگر در «عملیات تیغه حفاظتی» در سال۲۰۱۴ انجام داد و سپس یک‌بار دیگر (در مقیاس کوچک‌تر) در مه۲۰۲۱ انجام داد.

این حملات چندین هزار غیرنظامی (شاید یک‌چهارم آنها کودکان بودند) را کشت و جمعیت گرفتار غزه را فقیرتر کردند؛ اما آنها ما را به راه‌حلی پایدار و عادلانه نزدیک‌تر نکردند. همان‌طور که برخی از اسرائیلی‌ها اظهار کردند، این فقط حل ظاهری مساله بود. ویژگی جدید این دور جدید نبرد این است که حماس به غافلگیری تقریبا کامل دست یافت (مثل مصر و سوریه ۵۰سال پیش، طی جنگ اعراب و اسرائیل در سال۱۹۷۳) و توانایی‌های رزمی غیرمنتظره‌ای را به نمایش گذاشت. این حمله بیش از هر عملیات دیگری در گذشته به اسرائیل آسیب وارد کرد. بر اساس گزارش‌ها، بیش از ۱۳۰۰اسرائیلی کشته شدند که انتظار می‌رود تعداد این کشته‌ها افزایش یابد.این حمله به‌وضوح جامعه اسرائیل را شوکه کرد.

شکست کابینه در کشف یا جلوگیری از حمله ممکن است در نهایت نشان‌دهنده پایان کار سیاسی نتانیاهو باشد و مانند شکست اطلاعاتی سال۱۹۷۳، احتمالا منجر به انتقام‌گیری در داخل اسرائیل شود که برای سال‌ها طنین‌انداز خواهد شد. اما این جنگ توازن کلی قدرت بین حماس و اسرائیلی‌ها را تغییر نخواهد داد. اسرائیل بی‌تردید به‌شدت تلافی خواهد کرد و تلفات سنگینی به غیرنظامیان فلسطینی در غزه و جاهای دیگر وارد خواهد کرد. هیچ‌کس به‌طور قطع نمی‌داند که این بحران به کجا می‌رود یا تاثیر درازمدت آن چه خواهد بود، اما چند نتیجه‌گیری موقتی می‌تواند در اینجا وجود داشته باشد که به‌اختصار بیان خواهم کرد:

اول، این تراژدی مُهر تاییدی است بر ورشکستگی سیاست ایالات‌متحده در قبال درگیری طولانی‌مدت اسرائیل و فلسطین. این مجال مختصر را نمی‌توان به بررسی دقیق و مفصل روش‌هایی اختصاص داد که ایالات‌متحده با این موضوع [مساله درگیری بلندمدت بین اسرائیل و فلسطین] برخورد نادرستی کرده است (برای توضیحات بهتر، به کتاب‌های گالن جکسون، جروم اسلیتر، سارا روی، ست آنزیسکا و آرون دیوید میلر مراجعه کنید)، اما گفتن همین مقدار کافی است که رهبران ایالات‌متحده از ریچارد نیکسون تا باراک اوباما فرصت‌های مکرری برای پایان دادن به این درگیری داشتند؛ اما در انجام آن شکست خوردند. آنها کمک زیادی از سوی رهبران بی‌اطلاع یا کار نابلد اسرائیلی و فلسطینی [برای به نتیجه رساندن این معضل درازدامن] داشتند؛ البته سخنی از مخالفت سیاسی شدید کمیته‌ روابط عمومی آمریکا- اسرائیل (آیپک) و دیگر عناصر تندروی لابی اسرائیل به میان نمی‌آورم.

بااین‌حال، این فقط یک بهانه‌ جزئی است. دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه به‌جای اینکه به‌عنوان یک میانجی بی‌طرف عمل کنند و از اهرم‌های عظیمی که در اختیار داشتند استفاده کنند، تسلیم فشار لابی‌ها شدند، مانند «وکیل اسرائیل» عمل کردند، رهبران فلسطینی را تحت‌فشار قرار دادند تا در عین حمایت بی‌قیدوشرط از اسرائیل امتیازات سنگینی هم بگیرند و بر تلاش چندین دهه‌ای اسرائیل برای از بین بردن اراضی‌ای که به‌ظاهر برای یک کشور آینده فلسطینی در نظر گرفته شده بود چشم بستند.حتی امروز، دولت ایالات‌متحده همچنان پول به دهان اسرائیل می‌ریزد و به دفاع از آن در مجامع بین‌المللی ادامه می‌دهد و درعین‌حال تاکید می‌کند که به «راه‌حل دو کشوری» متعهد است. با توجه به «واقعیت تک دولتی» که تقریبا برای همه آشکار است، من هنوز تعجب می‌کنم که هر بار که سخنگوی بیچاره‌ وزارت امور خارجه به آن تعهد منسوخ و کاملا بی‌معنی استناد می‌کند، چرا مطبوعات از خنده منفجر نمی‌شوند.

چرا باید کسی موضع ایالات‌متحده را درباره این موضوع جدی بگیرد؛ درحالی‌که اهداف اعلام‌شده‌اش بسیار با وضعیت واقعی در میدان بی‌ربط است؟ طبق معمول، پاسخ رسمی ایالات‌متحده به جنگ، محکوم کردن حماس به‌دلیل «حملات بی‌دلیل»، ابراز حمایت قاطع از اسرائیل و نادیده گرفتن چشمگیر زمینه گسترده‌تری است که در آن، این وضعیت رخ می‌دهد و دلیلی است بر اینکه چرا برخی از فلسطینی‌ها احساس می‌کنند هیچ گزینه‌ای جز استفاده از زور در پاسخ به نیرویی که به‌طور معمول علیه آنها اعمال می‌شود، ندارند. بله، حمله حماس به معنای محدود حقوقی «بی‌دلیل» بود؛ چراکه اسرائیل قصد حمله به غزه را نداشت و این ممکن است پیش‌دستی حماس را توجیه کند. اما بی‌تردید به معنای عامِ این اصطلاح «با دلیل» بود – یعنی به‌عنوان پاسخی خشونت‌آمیز به شرایطی بود که فلسطینیان در غزه و جاهای دیگر برای چندین دهه با آن روبه‌رو بوده‌اند – حتی اگر تمایل حماس برای حمله به غیرنظامیان به روش‌های خاص غیرقابل‌دفاع و احتمالا غیرسازنده باشد.

اگر سیاستمداران ایالات‌متحده از هر دو حزب بزدل نبودند، به‌درستی هم اقدامات حماس را محکوم می‌کردند و هم اقدامات ظالمانه و غیرقانونی‌ای را که اسرائیل به‌طور معمول علیه شهروندان فلسطینی خود انجام می‌دهد، محکوم می‌کردند. کهنه سربازان ارتش اسرائیل اینها را می‌گویند، اما رهبران ایالات‌متحده خیر. اگر تابه‌حال تعجب کرده‌اید که چرا تلاش‌های صلح گذشته ایالات‌متحده شکست خورده است و چرا بسیاری از مردم در سراسر جهان دیگر ایالات‌متحده را به‌عنوان یک فانوس اخلاقی نمی‌بینند، بخشی از پاسخ شما در اینجا آمده است.

دوم، این خونریزی‌های جدید یادآور غم‌انگیز دیگری است که در سیاست بین‌الملل، قدرت بیش از عدالت اهمیت دارد. اسرائیل توانسته است در کرانه‌ باختری دامنه حضور خود را گسترش دهد و جمعیت غزه را برای چندین دهه در یک زندان روباز نگه دارد؛ زیرا بسیار قوی‌تر از فلسطینی‌ها است و از آنجاکه سایر طرف‌ها (مانند ایالات‌متحده، مصر، اتحادیه اروپا) را با خود همراه یا خنثایشان کرده است، ممکن بود آنها با این تلاش‌ها مخالفت و اسرائیل را مجبور به مذاکره برای صلح پایدار کنند.

بااین‌حال، این رویداد – و درگیری‌های متعددی که قبل از آن وجود داشت – ممکن است محدودیت‌های قدرت را نیز آشکار کند. جنگ، ادامه سیاست از راه‌های دیگر است و دولت‌های قدرتمند گاهی در میدان جنگ پیروز و گاهی از نظر سیاسی بازنده می‌شوند. ایالات‌متحده در تمام نبردهای بزرگ در ویتنام و افغانستان پیروز شد؛ اما در نهایت در هر دو جنگ شکست خورد. مصر و سوریه در جنگ۱۹۷۳ به‌شدت شکست خوردند؛ اما خساراتی که اسرائیل در آن جنگ متحمل شد، رهبرانش (و حامیان آمریکایی آنها) را متقاعد کرد که دیگر نمی‌توانند تمایل مصر برای بازپس‌گیری سینا را نادیده بگیرند. حماس هرگز نمی‌تواند اسرائیل را در هماوردی مستقیم شکست دهد؛ اما حمله روز شنبه ۱۵مهرماه این گروه یادآور آن  است که اسرائیل آسیب‌ناپذیر نیست و نمی‌توان خواست فلسطینی‌ها برای تعیین سرنوشت را نادیده گرفت. همچنین نشان می‌دهد که توافق‌نامه ابراهیم و تلاش‌های اخیر برای عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی تضمینی برای صلح نیست. در واقع، این اقدامات ممکن است این درگیری اخیر را محتمل‌تر کرده باشند.

این وضعیت به کجا منتهی خواهد شد؟ گفتنش سخت است. حرکت هوشمندانه برای همه‌ طرف‌ها این است که با بازگشت سریع به «وضعیت موجود قبل» شروع کنند: حماس حملات موشکی خود را متوقف می‌کند، فورا از مناطقی که تصرف کرده است عقب‌نشینی ‌کند، پیشنهاد دهد که اسرای اسرائیلی‌ را بدون درخواست مبادله برای اعضای حماس در بازداشت اسرائیل بازگرداند و به‌این‌ترتیب، هر دو طرف با آتش‌بس موافقت خواهند کرد. سپس ایالات‌متحده و دیگران یک فشار جدی، یکنواخت و پایدار را برای صلح عادلانه و معنادار آغاز خواهند کرد. اما این اتفاق نخواهد افتاد. سرانجام، آخرین‌باری که هر یک از این ‌طرف‌ها کاری هوشمندانه یا دوراندیشانه انجام دادند چه زمانی بود؟ از سوی دیگر، اسرائیل تمام تلاش خود را خواهد کرد تا حتی ظاهر یک موفقیت تاکتیکی برای حماس را انکار کند و حتی ممکن است تلاش کند حماس را یک‌بار برای همیشه از غزه بیرون کند. دولت آمریکا قاطعانه پشت هر کاری که اسرائیل تصمیم بگیرد خواهد ایستاد. صداهایی که خواستار اعتدال هستند، نادیده گرفته خواهند شد و چرخه‌ انتقام، رنج و بی‌عدالتی ادامه خواهد یافت. نگویید به شما هشدار ندادم.