آوازهای عاشقانه انه ای که در گلو شکست
آوازهای عاشقانه انه ای که در گلو شکست اکبر گلپایگانی معروف به گلپا نیز از آن دسته هنرمندانی بود که موسیقی ایران باید بیش از اینها از او و هنرش بهرهمند میشد آیا کسی پیدا میشود که پاسخ سالها محرومیت گلپا از خوانندگی را بدهد؟ درباره تحولات موسیقی در دهههای اخیر بسیار نوشته و گفته
آوازهای عاشقانه انه ای که در گلو شکست
اکبر گلپایگانی معروف به گلپا نیز از آن دسته هنرمندانی بود که موسیقی ایران باید بیش از اینها از او و هنرش بهرهمند میشد آیا کسی پیدا میشود که پاسخ سالها محرومیت گلپا از خوانندگی را بدهد؟
درباره تحولات موسیقی در دهههای اخیر بسیار نوشته و گفته شده است. موسیقی اساسا از آن جمله هنرهایی است که با محدودیتها و اما و اگرهای فراوانی در این چند دهه دست و پنجه نرم کرده است. اگر چه هنر همچون آب روان از سنگلاخها عبور میکند و مسیر خود را مییابد، اما در این میان بسیاری از هنرمندان به واسطه سیاستهای نادرست وقت و دلایل مختلف دیگر به حاشیه رانده شده و دچار زودمرگی هنری شدند، برخی مجبور به مهاجرت شده و برخی کم کار یا حتی عدهای بیآنکه وطن را ترک کنند، خانهنشین شدند. در این میان یکی از خلأهای بزرگ موسیقی کشور ما ممنوعیت صدای زنان بوده و هست که با وجود این ممنوعیت، بسیاری از خوانندگان زن سکوت پیشه کردند یا هنرشان به فضاهای خصوصی محصور شد، اما بسیاری از زنان بنا به عشق و علاقهای که داشتند در فضاهای مختلف کار هنری خود را ادامه دادند. از سختگیری در اخذ مجوز برای انتشار آلبوم و بهطور کلی مساله مجوز برای انجام کار هنری تا بحث لغو کنسرتها، همه و همه چالشهایی است که موسیقی با آن روبهرو بوده و البته شرایط مختلفی را تجربه کرده؛ گاه فضا بازتر شده و گاه فشار بسیاری به این هنر آمده. آنچه میخوانید گزارشی است که در آن نگاهی کردهایم به هنرمندان موسیقی که گاه تصمیمگیریهای اشتباه، گاه سوءتفاهمها، گاه همان سیاستگذاریهای نادرست منجر شد حضور هنریشان به درستی درک و قدر آنها شناخته نشود. هنرمندانی که سالها هنرشان در مواجههای نابرابر، کمرنگ شد یا به خاموشی گرایید. ضمن سپاس از همراهی و مشاوره آقای دکتر پیروز ارجمند در تهیه این مطلب، یادآور میشوم که این تنها اشارهای فهرستوار است و بدون تردید در این مقال کوتاه نمیتوان نام تمامی افراد را ذکر کرد.
عبدالوهاب شهیدی؛ هنرمندی که ساز و آوازش چند دهه خاموش ماند
شهیدی از آن دسته موسیقیدانانی است که آثارش را باید در زمره آثار ماندگار ایرانی به شمار آورد؛ خواننده و نوازنده منحصر به فردی که بیآنکه قدرش دانسته شود، سالهای سال آوازش خاموش شد و محکوم به سکوت… شهیدی در گفتوگو با روزنامه ایران و در تولد ۹۷ سالگیاش گفته بود: «من پیش از آنکه به صورت جدی موسیقی را ادامه بدهم، به کار بازیگری تئاتر مشغول بودم و بعد از آشنایی با استاد مهرتاش، آموزش موسیقی را در محضر ایشان آموختم و به برنامه رادیویی گلها وارد شدم و تعداد آثاری که از آن برنامه باقی مانده و آرشیو شده ۷۰ درصد آن اجرای من بوده است، اما بعد از انقلاب نه اجرایی داشتم و نه نوارکاستی منتشر کردم. البته اوایل انقلاب مدتی موسیقی تحریم بود و اثری پخش نمیشد ولی بعدها بدون آنکه بخواهم خانهنشین شدم.»
گفته میشود دادگاهی در اصفهان او را به اتهام ارتباط با دستگاه امنیت رژیم سابق به چهار ماه «حبس تادیبی» محکوم کرده بود؛ شهیدی همچنین در ادامه گفتوگویش به آن روزهایی که در زندان بازداشت بود، اشاره و بیان کرده بود: «اوایل انقلاب در اصفهان بازداشت شدم آن هم بر سر یک زمین کشاورزی که از دولت گرفته بودم. آن زمان یک چاه آب در زمین حفر کرده بودم که حدودا ۵۰۰ میلیون تومان برایم هزینه برداشت اما تنها ۴ میلیون تومان به من برگرداندند. بعد از آن هم یکسری مشکلات محلی به وجود آمد و یک تعداد جوان نابالغ شروع به اذیت مردم کردند. مشکل بازداشت من همچنان ادامه داشت تا آنکه از مسوولان پرونده خواستم پروندهام را ببینند و نتیجه نهایی را اعلام کنند و خوشبختانه از مرکز نامه آمد که ایشان را محترمانه آزاد کنید اما چه فایده! پول و زمین از بین رفت.»
اگرچه شهیدی در سالهای آخر زندگی تا حدی مورد توجه قرار گرفته بود، اما دیگر نه حنجرهاش نای خواندن داشت و نه دستهای رنجورش قوت عودنوازی؛ این شد که سکوتش تا پایان عمر ادامه پیدا کرد.
گلپا؛ کسی که نخواست بعد از سالها محرومیت، کنسرت برگزار کند
اکبر گلپایگانی معروف به گلپا نیز از آن دسته هنرمندانی بود که موسیقی ایران باید بیش از اینها از او و هنرش بهرهمند میشد. او در گفتوگو با روزنامه «قانون» با اشاره به محدودیتهایش بیان کرده بود: «من یک شهروند ایرانی هستم. عاشق این خاکم و هیچوقت تحمل زندگی در خارج از ایران را نداشتم، ندارم و نخواهم داشت، زیرا زندگی در وطنم از همهچیز با ارزشتر است. بله در ابتدای انقلاب محدودیتهای بسیاری برای من قائل شدند. چه در آن زمان و چه اکنون، اگر اراده کنم که در امریکا بخوانم، آنقدر پول به پایم میریزند که گویی دلار از شیر سماور بریزد. من تاثیر خود را با فعالیتهای پیش از انقلابم گذاشتم. پس از انقلاب دنبال فعالیت در یک محیط آرام بودم، اما دریافتم که محیطی برای کار هنری وجود ندارد. به یاد دارم که روزی با آقای یاحقی به رادیو رفتیم و دیدیم که شرایط بهطورکلی تغییر کرده است. […] مشکلی برای برگزاری کنسرت وجود ندارد. ۳۸ سال به من گفتند نخوان، در صورتیکه هیچ دلیلی برای این دستور وجود نداشت. من فعال سیاسی نبودم، من معاند و … نبودم؛ فقط و فقط خوانندهای مردمی بودم که برای خدا، وطن و مردم میخواندم. چه دلیلی برای این ظلم وجود داشت؟ آیا کسی پیدا میشود که پاسخ سالها محرومیت گلپا از خوانندگی را بدهد؟ خیر، هیچکس یافت نمیشود. پس نمیخواهم در شرایطی که ۳۸ سال از فعالیت هنری من ممانعت شده است، کنسرت برگزار کنم.»
به هم خوردن برنامه گلها و کنارهگیری بنان از صحنه اجرا
بنان خوانندهای با ویژگیهای منحصر به فرد بود که او نیز تقریبا دو دهه پیش از مرگ، از صحنههای اجرای موسیقی کنارهگیری کرد. میرعلیرضا میرعلینقی، پژوهشگر موسیقی درباره کنارهگیری او گفته است: «کنارهگیری جناب بنان از صحنه موسیقی، آواز و کار در رسانه جمعی دو علت داشت؛ یکی به هم خوردن برنامه گلها بعد از عزل مرحوم داوود پیرنیا و مرگ موسیقیدانان درجه اولی که با ایشان کار میکردند؛ نظیر استاد مرتضی محجوبی، استاد روحالله خالقی و استاد موسی معروفی و بعد از آن، شروع ابتذالی که بنان از آن رنج میکشید. به همین دلیل بنان در سال ۴۵ در اوج توانایی کنارهگیری کرد.»
اگر چه تا اوایل دهه ۱۳۷۰، آثار گذشتگان آنطور که شایسه است، فرصت انتشار پیدا نکرد، اما بلافاصله وقتی اندکی بستر مهیا شد، دوره گلهای رادیو، مجموعهسازی شد و در پی آن انتشار آثار غلامحسین بنان در دستور کار ناشران قرار داده شد.
حسن کسایی؛ از اخراج تا نشان درجه یک هنری
کسایی اوایل دهه ۶۰ و در سالهای فشار به هنرمندان از صدا و سیما اخراج شد. اما او عناوینی نظیر «نشان درجه یک فرهنگ و هنر» در سال ۷۸ و «چهره ماندگار موسیقی» در سال ۸۱ را به خود اختصاص داد. مهر ۵۸، آخرین فعالیت رادیویی کسایی انجام شد، اما پس از آن حسن کسایی برای مدتها فعالیتی در زمینه موسیقی نداشت.
در سال ۷۸ ضبط یکسری از آثارش به صورت رسمی آغاز شد که نتیجه این کار آلبوم «پس از سکوت» بود که همانطور که از اسمش پیداست اولین اثر او بعد از آن سالهای سکوتش به شمار میرفت.
فرهنگ شریف و فروش یکی از سازهایش
در این میان عدهای از بزرگان موسیقی مهجور واقع شدند؛ هنرمندانی که به آنها توجه شایستهای در زمان حیاتشان نشده بود و فرهنگ شریف نیز از آن دسته هنرمندان بود. فروغ بهمنپور در این باره و هنگامی که فرهنگ شریف در قید حیات بود، نوشته بود: «استاد فرهنگ شریف در این مدت با بیماری دست و پنجه نرم کرد و مدتی هم در کما بود. با این حال ایشان برای بیمه مشکل داشت و در نهایت، این استاد بزرگ مجبور شد برای تامین هزینههای بیماری خود یکی از سازهایش را بفروشد. متاسفانه هیچ مسوولی از هنرمندان پیشکسوت حمایت نمیکند.»
وقتی دلکش صدای خود را در تاکسی شنید
پس از ممنوع شدن آواز زنان، بخش بزرگی از هنرمندان فعالیتشان تحت تاثیر قرار گرفت؛ برخی نظیر پریسا و هنگامه اخوان در آن دوران اوج فعالیت خود را داشتند که دیگر این ممنوعیت به آنها فضای لازم را نداد؛ تعداد زیادی از هنرمندان زن به سکوتی ناگزیر رسیدند و برخی ارایه هنرشان را به محافل خصوصی بردند. دلکش هم که از خوانندگان منحصر به فرد و کمنظیر به شمار میرفت که خوانندگی و هنرش را کنار گذاشت و در تهران زندگی کرد. او در گفتوگویی خاطره شنیدن صدای خودش را در تاکسی اینطور تعریف کرده بود: «یک روز سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی که ۲۵-۲۴ ساله بود، نوار چند تا از ترانههای منو گذاشته بود. خون تو سرم جمع شده بود. میخواستم بزنم زیر گریه. راننده تاکسی که فکر کرده بود تحت تاثیر ترانه قرارگرفتهام، گفت: مادر میبینی چی میخونه! گفتم: میدونی کیه؟ گفت: اسمش دلکشه مادر. هرجا هست خدا عمرش بده، ما که با صداش حال میکنیم. همتاش پیدا نشده! نتونستم زبانم را نگه دارم. گفتم: این صدای منه! من دلکشم! تا آخر مسیر دیگه هیچکس را سوار نکرد. هر ده متر به ده متر بر میگشت و به من خیره میشد. بالاخره تاب نیاورد و ضبط صوت ماشین را بست. قبل از اینکه بخواهد و بگوید، خودم برایش همان ترانهای را که نیمهکار قطع کرده بود، آرام آرام خواندم. وقتی به مقصد رسیدم هر چه اصرار کردم پول نگرفت. شما نمیدونین در این روز و روزگار که ما در ایران داریم این نوع گذشتهای پولی یعنی چه!»
وقتی صدای فریدون فروغی از تیتراژ فیلم حذف شد
تورج شعبانخانی درباره فریدون فروغی، خواننده شهیر پاپ گفته است: «او یک ایرانی وطنپرست بود که ترجیح میداد در وطن خودش بماند و بخواند. آرزویی که سرآخر برآورده نشد و بیآنکه بتواند دوباره بخواند از دنیا رفت. کاش روزگار با او بهتر تا کرده بود.» فروغی درسال ۱۳۵۹، «یار دبستانی» را برای فیلم «از فریاد تا ترور» به کارگردانی منصور تهرانی خواند که در تیتراژ فیلم استفاده شود. در این زمان برای فعالیت او ممنوعیتی نبود اما به تهرانی میگویند که باید صدای فروغی را از تیتراژ فیلمش حذف کند و این طور میشود که زمزمه ممنوعیت صدای فریدون فروغی پیش کشیده میشود. او سالها گوشهنشینی را تحمل کرد و در اسفندماه سال ۷۷ موفق به برگزاری کنسرتی در تالار حافظ دانشگاه کیش شد. اگر چه در شهرستانهای دیگر برای برگزاری کنسرت به او پیشنهاد داده شد اما با برگزاری آنها موافقت نشد. این فضای بسته همچنان برای فروغی دردآور بود و حتی فروردین سال ۷۹ به پیشنهاد حمیدرضا آشتیانیپور (کارگردان) و به امید اخذ مجوز، «میتراود مهتاب» نیما یوشیج برای فیلم «دختری بهنام تندر» خواند اما باز هم شرایط همان بود که بود… کیومرث پوراحمد هم موفق نشده بود که مجوز حضور فروغی را به عنوان بازیگر برای فیلم «گل یخ» بگیرد؛ این فیلم درباره زندگی یک خواننده محکوم به سکوت بود.
فرهاد مهراد و عکس غمگینی که مجوزش را به تعویق انداخت
مهراد هم با مشکلات زیادی برای ارایه هنرش رو به رو شد؛ پوران گلفام (همسر فرهاد مهراد) پس از انقلاب بهطور جدی پیگیر دریافت مجوز برای آثار همسرش بود. در سال ۱۳۶۸ وقتی آلبومی از محمد نوری منتشر شد، برای دریافت مجوز امید بیشتر بود و همین باعث شد که درخواست صدور مجوز برای آلبوم «خواب در بیداری» را ارایه کند، اما انتشار این آلبوم به دلایل مختلف به تعویق میافتاد که در نهایت این آلبوم سال ۱۳۶۹ منتشر شد. مساله جالب این بود که آخرین ایرادی که انتشار این آلبوم را با تاخیر مواجه کرد، مربوط به عکس فرهاد بود که بنا بود روی جلد منتشر شود. آن طور که گفته میشود مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عنوان کرده بودند که «تصویر خواننده بسیار تلخ و غمگین است و مناسب انتشار نیست.» کنسرت او در سینما سپیده سال ۱۳۷۳ برگزار شد؛ بلیتهای این کنسرت در عرض ۳ روز همه بدون هیچ تبلیغی به فروش رسید؛ اما بنا به گفته مدیر شرکت «باران» که مسوولیت برگزاری این کنسرت را داشت: «آن شب وقتی فرهاد آمد روی صحنه همه ساکت بودند. به نظر میرسید کسی فرهاد را نشناخته. فرهاد موهایش سپید بود. مردم انتظار داشتند او هنوز خیلی جوان باشد. چند دقیقه طول کشید تا مردم فهمیدند، مردی که روی صحنه است، همان فرهاد است. سپس شروع کردند به تشویق کردن.»
«یاغی» کوروش یغمایی مجوز نگرفت
کوروش یغمایی، نوازنده گیتار الکتریک و خواننده نیز که اخیرا آخرین آلبومش «یاغی» را به دلیل عدم دریافت مجوز از سوی وزارت ارشاد، خارج از ایران منتشر کرد، بر خلاف بسیاری دیگر از همکارانش در سالهای پیش از انقلاب و پس از آن به خارج از ایران مهاجرت نکرد و در ایران ماند. یغمایی در صفحه شخصیاش درباره دریافت نکردن مجوز برای آلبومش اینطور نوشت: «بالاخره ضبط آلبوم یاغی پس از شش سال به پایان رسید. بر پایه نداشتن مجوز برای پخش این آلبوم در سرزمین خودم من به سهم خودم از همه هممیهنانم شرمسارم.»کوروش یغمایی آلبومهای «سیب نقرهای»، «ماه و پلنگ»، «کابوس» و «تفنگ دسته نقره» را به صورت قانونی در ایران منتشر کرده بود اما اعلام کرد که آلبوم «یاغی» را به ناچار در امریکا و توسط شرکت «Now-again records» منتشر میکند.
حبیب محبیان و مجوزی که پس از مرگش صادر شد
حبیب محبیان از جمله خوانندگانی بود که به ایران بازگشت و البته حضورش در ایران اتفاقات مختلفی را برای او رقم زد. او حتی طی حضورش در کشور در حین ضبط یک ویدیو کلیپ در جاده ماسوله بازداشت شده بود. حبیب محبیان خواننده موسیقی پاپ سالهای سال در خارج از ایران فعالیت خود را ادامه میداد و در سالهای آخر عمرش با وعده بعضی از مسوولان کشور به ایران بازگشت، اما باز هم مجوز فعالیت دریافت نکرد. او که سودای انجام کار هنری در ایران را داشت، یک سال و نیم پس از مرگش به آرزوی خود رسید و اثرش مجوز انتشار یافت؛ اثری با تصویر و صدای او که بعد از مرگ منتشر شد. ایلنا خبر انتشار این اثر را اینطور گزارش داد: موزیک ویدیوی «دیره» با صدای احمدرضا محبیان و سمیر زند و همچنین با تصویر و صدای نه چندان شفاف زندهیاد حبیب محبیان از دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز انتشار گرفت. موزیک ویدیوی قطعه «دیره» که پیش از این به صورت تکآهنگ رسمی و مجوزدار منتشر شده بود، پس از بازبینی در شورای صدور مجوز دفتر موسیقی وزارت ارشاد، با مجوز رسمی اجازه نشر پیدا کرد. این اتفاق در حالی رخ داده که حبیب محبیان در تمام سالهایی که به ایران بازگشته و در شمال کشور ساکن بود، هرگز اجازه فعالیت رسمی در بازار موسیقی داخلی را پیدا نکرد تا سرانجام در تاریخ ۲۱ خرداد سال ۹۵ به دلیل ایست قلبی درگذشت.
مرگ هنرمندان موسیقی نواحی در انزوا
هیچ علاقهمند موسیقی فولکلور نمیتواند صدای اصیل ابراهیم شریفزاده را از یاد ببرد. او در کمال بیمهری از دنیا رفت. مرحوم شریفزاده سال ۱۳۹۴ توسط کارشناسان موسیقی نواحی که شورای عالی ارزشیابی هنرمندان کشور در حوزه موسیقی که از زیر مجموعههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است برای کسب درجه دکترای هنری دعوت شد، اما در آنجا این موضوع مطرح شد که نشان را به دلیل اینکه او غسال بود، از او پس بگیرند! میتوان گفت هنرمندان موسیقی نواحی در جرگه هنرمندانی قرار میگیرند که با مشکلات غمانگیزی دست و پنجه نرم کردند. نسل طلایی آنها یکی یکی خاموش شدند. خیلیها پس از مرگشان شناخته شدند و خیلیها حتی پس از مرگ نیز از آنها یاد نشد.
البته نوازندگان و هنرمندان دیگری نیز هستند که بایسته و شایسته قدر و منزلت هنر آنها دانسته نشد؛ از آن جمله میتوان به اصغر بهاری نوازنده کمانچه، احیاگر این ساز اصیل ایرانی اشاره کرد. همچنین محمد اسماعیلی نوازنده تمبک، رضا شفیعیان نوازنده سنتور، محمد موسوی نوازنده نی، حسن ناهید نوازنده نی و… از دیگر موسیقیدانان اصیل ایرانی بودند آن چنانکه باید و شاید و بر اساس توانمندی و خلاقیت بینظیری که داشتند، مورد توجه و حمایت قرار نگرفتند./اعتماد
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰