تاریخ انتشار : دوشنبه 25 اردیبهشت 1402 - 22:37
کد خبر : 129834

ستایش زبان فارسی در نامۀ انگلس به مارکس

ستایش زبان فارسی در نامۀ انگلس به مارکس

آرمان شرق-گروه جامعه:«‌برای وایتلینگ [سوسیالیست مشهور آلمانی] بسیار متأسف‌ام که فارسی نمی‌داند. زیرا اگر با این زبان آشنایی داشت، می‌توانست آن زبان جهانی که در آرزو داشته را بیابد.» – از نامۀ انگلس به مارکس در سال ۱۸۵۳

ستایش زبان فارسی در نامۀ انگلس به مارکس

   عصر ایران؛ علیرضا جلیلیان-  «‌برای وایتلینگ بسیار متأسف‌ام که فارسی نمی‌داند. زیرا اگر با این زبان آشنایی داشت، می‌توانست آن زبان جهانی -که در آرزو داشته – را بیابد.».  تاریخ این نامۀ انگلس به مارکس ۶ ژوئن ۱۸۵۳ است. همان سالی که ویلهلم وایتلینگ – سوسیالیست مشهور آلمانی – در جست و‌جوی زبانی جهانی برای مکتب خود بود.

هرچند او در نهایت زبان مادری خود را برگزید، اما هنرمندان آلمانی زبان فارسی را در کشور او، همواره و از دیرباز به سان گوهری گرامی، ارزشمند می‌شمردند.  چنان که وقتی آدام اولئاریوس در سال ۱۶۵۳ گلستان سعدی را به آلمانی برگرداند، در مقدمۀ  ترجمۀ خود نوشت: «از این پس، مرا پارسی آلمانی خواهند نامید»  و دوست او، پاول فلمینگ نیز همواره تاکید داشت  “ما را سپاس باید داشت که فارسی را وارد کشور آلمان کردیم”.

زبان شِکّرین فارسی، میراث گران‌مایه‌ای است که سده‌هاست به سان سروی تنومند، از لابه‌لای گردبادهای سهمگین حوادث گوناگون، قامت بر افراشتۀ خود را به سلامت به در برده است تا «آهوی کوهی» ابوحفض سغدی را به «هزارۀ دوم آهوی کوهی» شفیعی کدکنی برساند و زمانی از دهان جان حکیم فردوسی برآمده باشد و زمانی دیگر از لبانِ به ظرافت شعر شاملو، تا غزل حافظ را به سایه بسپارد و صلابت کِلک بیهقی را به زرین‌کوب واگذارد.

چنانکه هم جان شوریدۀ شمس تبریزی را حیرت افکنده باشد : «زبان فارسی را چه شده است بدین لطیفی و خوبی؟ که آن معانی و لطایف که در پارسی در آمده است در تازی در نیامده است؟»

هم پوشکین روسی را شیفتۀ  خود کند: «درست است که ما سرزمین یخ‌بندان و هوای سردی داریم، اما روسیه است که شما در آن احساس غربت نمی‌کنید. چرا که اینجا حافظ و سعدی نام هایی آشنا هستند».

بی‌راهه نیست اگر متکلمین اسلامی [سیوطی، ذهبی، ابن الجوزی، ابن عدی] از روی همین لطافت پارسی می‌پنداشتند” هرگاه خداوند ارادۀ امری کند که در آن نرمی باشد، به فرشتگان مقرب به فارسی دری وحی می فرستد، و چون کاری خواهد که در آن خشونت باشد، آن را به عربی وحی می کند”

زبان پارسی، و شعر پارسی که یوهان هردر[ فیلسوف آلمانی] آن را “دختربهشت زمینی” نامیده است، آن درون‌مایه و استواری را داشته است که خیام و فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ را در سایۀخود بپروراند و نثرهای دل‌فریبی چون تذکره الاولیا را بیافریند.

   مقالۀ  شکوه‌مند آن ماری شیمل، با نام «تأثیر شعرفارسی در شرق و غرب» به روشنی دامنۀ نفوذ این زبان گرامی را در فرهنگ جهانی نشان داده است و نیز سخن رندانۀ گرهارد دورفر در مقاله‌ی ‘نفوذ زبان و ادبیات فارسی در میان ترکان’ که : ‘در قرن پانزدهم و شانزدهم حتی روستاییان ترک آسیای میانه زبان فارسی را خوب می فهمیدند، از این رو، رساله‌ای نوایی بر ضد فارسی نوشته است، به زبانی است که دو سوم آن فارسی است’ زبان پارسی، پشتوانه‌ی پرمایه.ای از اندیشه‌ورزی دارد و هرگز نمی توان آن را به مقام یک زبان، با مجموعه ای از قراردادهای دستوری فروکاست.

حتی زمانی که بسیاری از اندیشمندان ایرانی کتاب‌های خود را به زبانی دیگر می‌نوشتند، پشتوانۀ  فکر آنها زبان فارسی‌شان بود. به تعبیر پرویز اذکایی: «نکتۀ اساسی و بااهمیت آنکه زبان عربی برای علمای ایرانی صرفا قالب بیان معانی بوده است، لیکن محتوای فکری – فلسفی و علمی – ادبی یا به طور کلی معانی یکسره ایرانی و همانا فارسی اندیشی بوده است.»

در روایت مشهور ابن طیفور بغدادی آمده است:  “هل المعانی الا فی لغه العجم، اللغه لنا و المعانی لهم” (معانی و بلاغت جز در زبان فارسی نیست، زبان از عرب است و معانی از ایشان باشد).

هم  از این‌روست که دکتر سیدجواد طباطبایی معتقد است: «دلیل این‌که ادب فارسی در فاصلۀ آغاز سدۀ هفتم تا آغاز سدۀ نهم به چنان مرتبه‌ای رسید که فراتر رفتن از آن تاکنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم و بیش در هیچ‌یک از زبان های بزرگ ممکن نشده است، از این روست که شعر فارسی نظم و ناحیه‌ای در ادب نیست، بیان “خاطرۀ قومی” مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبان ملی دمیده‌اند.»

بنابراین، زبان گران‌مایۀ پارسی را می‌بایست میراث مشترک همۀ قومیت‌های ایرانی دانست و هیچ قومی را در ایران نمی‌رسد که آن را منحصر به خود و یا پاره‌ای جدا از خود بداند.

زبان پارسی را زور هیچ سر‌نیزه‌ای چنین به کام این مردمان شیرین نکرده است. آیییه‌ای  روشن است که فرهنگ دیرینه‌سال‌مان را در آن به تماشا نشسته‌ایم. آیینه‌ای که هزار بار اگر شکست، باز آیینه است: «دیر زی ای عشق خوش سودای ما»

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.