بازی بُرده را بد باختن!
ارمان شرقـ -درس بزرگ انتخابات ۱۴۰۰ ضرورت صداقت و صراحت و استحکام سخن با مردم است. مردم بازیچه ما نیستند که به هرکس اشارهای بکنیم سیل جمعیت به سویش روان شود… اینها همه مقدمه صدها سخن دردناک است که باید به خودمان بگوییم و اگر لازم شد تن به جراحی بدهیم چرا که این دنیا با کسی تعارف ندارد و اندکی تاخیر در درمان ممکن است بدرود حیات را رقم بزند.
انتخابات با همه موانع و نواقصی که در ایران دارد رویداد بسیار بزرگی است که برای لحظهای هم که شده چون آذرخشی در آسمان همه جا را مثل روز روشن میکند. میشود با همین انتخابات که همه حدود آن توسط شورای نگهبان مشخص میشود قدرتها و قوتها، ضعفها و عقبماندگیها، بزرگیها و کوچکیها، ظرفیتها و فعلیتهای یک جامعه را با وضوح تمام دید و پیرامون آن به تحلیل نشست. انتخابات دانش و بینش و رفتار و ذهنیات همه از جمله سیاسیون را روشن میکند و میتوان به وسیله آن دقیقا مشخص کرد که چه کسی در کجا ایستاده است و همه با همه کجا ایستادهایم و رهسپار کجا هستیم؟ اگر همه ملزومات یک انتخابات تمامعیار فراهم بود اکنون همه اصلاحطلبان باید با تمسک به ادب شکست پیروزی را به رقیب تبریک میگفتند و کامشان را شیرین میساختند و انتظارات خود و جامعه را از ایشان جویا میشدند، البته بعضا چنین هم کردند. اما اصلاحطلبانی که امکان حضور در رقابتها را نیافتند و ناچار به یک کاندیدای مستقل یاری رساندند و دست و پا شکسته به کنشگری سیاسی پرداختند چگونه میتوانند همهچیز را فراموش کنند و به مصافحه آخر بازی رو آورند و به فکر بازیهای آینده باشند؟ به نظر میرسد که برشمردن این حقایق دیگر به روضهخوانی میماند و حداقل فعلا کسی گوش شنیدن آنها را ندارد چرا که پرسشها نصیب شکستخوردگان میشوند و رقبا همه نواقص خود را در شور و هیجان پیروزی نه میبینند و نه میگذارند که دیده شوند؛ لذا پرسشها از همه جا هجوم میآورند و امان از پاسخدهندگان میربایند. پرسشهایی که گاه بیرحمانه به نظر میرسند ولی نمیشود از کنارشان گذشت. عبور از کنار این پرسشها که چون تیغ میمانند و برنده هستند میشود همین وضعی که هست. میشود تکرار فجیع انتخابات سال ۸۴ در سال ۱۴۰۰ به گونهای دیگر، میشود درجا زدن و ماندن و ملت را به سرابی دعوت کردن! واقعا ما شهروندان علاقهمند به اصلاحات هنوز در شوک عملکرد بزرگان اصلاحطلب هستیم و نمیدانیم چه شد؟ و چرا شد؟ و چگونه شد؟ ۴۶ ژنرال محترم اصلاحطلب با تایید بزرگان طی دو، سه ماه گرد آمدند و دهها ساعت فکر و هوش و درایت خویش را روی میز گذاشتند و خیال همه دلسوزان را راحت کردند که در حال رایزنیهای پیچیده با انبوهی از تجربههای سیاسی که اگر همه را روی هم بگذاریم به اندازه چند قرن میشود به کار آمدهاند تا تجربه تلخ انتخابات ۸۴ تکرار نشود ولی ناگهان طی دو، سه روز ورق برگشت و همهچیز به هم ریخت چنانچه احتمالا آن را باید نقطهعطفی در تاریخ شکستهای احزاب و جبههها در مبارزات سیاسی دانست. قرار بر وحدت همهجانبه بود، بالاتر رفتند و نامش را اجماعساز گذاشتند تا حتی یک فتوای شاذ وجود نداشته باشد ولی نهایتا با صدای بلند و بدون توجه به تناقض خردکننده در اعلامشان گفتند هرکس و هر حزب هرکاری دلش میخواهد انجام دهد! گویا طرفشان صدها بلکه هزاران علاقهمند و نخبه سیاسی نیست، گویا یک ملت را برای امری خطیر و حساس فرا نمیخوانند، گویا تعارفی میکنند و دیگر هیچ! اصلاحطلبانی که در شرایط عادی هیچ اشکالی نداشت که هر حزبی و شخصی نظر خودش را با جامعه در میان بگذارد رسما و نه طبیعتا دوشقه شدند، عدهای سراسیمه طی فقط دو، سه روز همه را دعوت به شرکت در انتخابات کردند و بعضا با تلویح ابلغ از تصریح رای دادن به آقای همتی را خواستار شدند و عده دیگر گفتند و ماندند که همه کاندیداهای ما رد شدهاند و ما حقیقتا نامزدی برای معرفی به مردم نداریم. هر دو گروه محترم و محل رجوع مردم بودند و لذا یک سردرگمی اجتماعی شکل گرفت و به نظر بنده یکی از دلایل میزان بالای آرای باطله حاصل همین سردرگمی تحمیلشده به جامعه بود! حدود ۴ میلیون نفر نفهمیدند و ندانستند که چه باید بکنند! این واقعه غیرقابل باور که قطعا بعدها از آن به عنوان شگفتی یاد خواهد شد آثار زیانبار و مخربی از خود به جا خواهد گذاشت که احتمالا جبرانپذیر نباشد. کاش آن همه عزیز دانا که در نهاد اجماعساز نشستند و بحثها کردند برعهد خود میماندند چرا که واقعا کاندیدا نداشتند. پناه بردن به سکوتی پر از حرف و فریاد قد و قامت اصلاحطلبان را در فاهمه جامعه چنان بالا میبرد که از پیروزی نامزد حداکثریشان هم چه بسا بزرگتر میشد. «سکوت» سکوتی که حالا اجبارا باید به آن پناه ببریم و خود را غرق در تامل و تفکر کنیم، چرا که زبان گفتن صدها حرف متقن و مبرهن در کشکولمان را نداریم.
البته راه توجیه و تاویل باز است ولی مردم سخن صحیح از سقیم را تشخیص میدهند و با صادقان معتذر احساس همدردی میکنند و از رندان زبانباز دوری میجویند. اگر ظاهر ملاک نباشد ما با وقار و متانت بازی را برده بودیم و مظلومیتمان کار دست حریف میداد ولی با حمایت از آقای همتی که به گفته خودش یک روز پیش از پایان ثبتنامها تصمیم به رییسجمهورشدن گرفته بود و فرد سیاسی هم نیست ما خود به ختم رقابتی و پیروزمندانه بازی به نفع رقیب کمک استراتژیک کردیم و سند ساختیم و زیرش را امضا کردیم. در صورتی که حتی اگر آقای همتی پیروز میشد این رفتار پرتناقض اصلاحطلبان توجیه درست و منطقی و عقلانی نداشت. امان از هیجان که چون دل و دماغ کسی یا جریانی را بگیرد خطاها بکند و خسارتها ببیند. درس بزرگ انتخابات ۱۴۰۰ ضرورت صداقت و صراحت و استحکام سخن با مردم است. مردم بازیچه ما نیستند که به هرکس اشارهای بکنیم سیل جمعیت به سویش روان شود… اینها همه مقدمه صدها سخن دردناک است که باید به خودمان بگوییم و اگر لازم شد تن به جراحی بدهیم چرا که این دنیا با کسی تعارف ندارد و اندکی تاخیر در درمان ممکن است بدرود حیات را رقم بزند.
منبع:اعتماد/جعفر گلابی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰