تاریخ انتشار : پنجشنبه 29 تیر 1402 - 20:37
کد خبر : 135296

«عشق علیه عشق»

«عشق علیه عشق»

آرمان شرق-گروه جامعه:وقتی رمان «عشق علیه عشق» را می‌خوانیم، احساس می‌کنیم صحنه‌هایی از یک زندگی را بیرون  آورده‌اند و کنار هم گذاشته اند. پنجاه صحنه از یک زندگی یا براساس عنوان دوم کتاب «پنجاه کلمه‌ای که دنیا را تغییر داد». می‌توانیم این‌طور تعبیر کنیم  که معنایی که هر کس در زندگی‌اش به آن پنجاه کلمه انتخابی شما می‌دهد

«عشق علیه عشق»

آرمان امروز : «عشق علیه عشق» سومین اثر داستانی عباس مهیاد است که از سوی نشر هیلا (گروه انتشاارتی ققنوس) منتشر شده است. خط سیرِ این رمانِ جنایی- فلسفی در پنجاه فصل (به علاوۀ بخش یادداشت­های تکان‌دهنده) روایت می­شود. عشق علیه عشق نه تنها رمانی عاشقانه نیست که «علیه عشق» سخن می‌گوید و از «جنون». آنچه می‌خوانید گفتگوی کوتاه با این نویسنده است.

 وقتی رمان «عشق علیه عشق» را میخوانیم، احساس میکنیم صحنههایی از یک زندگی را بیرون  آوردهاند و کنار هم گذاشته اند. پنجاه صحنه از یک زندگی یا براساس عنوان دوم کتاب «پنجاه کلمهای که دنیا را تغییر داد». میتوانیم اینطور تعبیر کنیم  که معنایی که هر کس در زندگیاش به آن پنجاه کلمه انتخابی شما میدهد، درحقیقت دنیا را تغییر میدهد؟

کلماتی که ما از طریق آنها تغییر دنیا یا تفسیر دنیا را می‌توانیم رصد کنیم می‌باید تعداد محدودی باشد، اما نه لزوما پنجاه کلمه. جالب است که خود رمان هم با همین حرف شروع می‌شود: «هیچ پنجاه

کلمه‌ای نیست که دنیا را تغییر دهد، عنوان این کتاب آشکارا بازی با کلمات است». این گفته به نحوی این واقعیت را برملا می‌کند که این واژه‌ها به گزینش و سلیقه مخاطب می‌تواند بود، و خواننده می‌تواند کلماتی کلیدی را به هر تعداد برگزیند و بعد از دریچه آنها تغییر دنیا یا روایتی دیگر از دنیا را مانند شهرفرنگ تماشا کند. این موضوع می‌تواند با ساده‌ترین و عوامانه‌ترین کلمات باشد تا فلسفی‌ترین آنها. به صورت یک مانیفست باشد یا یادداشت‌های روزمره یک دختر نوجوان. حتی یک هجویه به سبک فردینان سلین.

  داستان شما پر از ارجاع به نام کتابها و شخصیتهای داستانی و هنرمندان و فیلسوفان است. نگران این نبودید که این ارجاعات باعث شود بخشهایی از داستان برای خواننده نامفهوم شود؟ یا قصد داشتید که ایجاد حس کنجکاوی کند تا به سراغ شناختشان برود؟

می‌توان از دو جنبه به این موضوع نگاه کرد: ابتدا اینکه اشاره من به یک هنرمند و فیلسوف یا یک اثر هنری، صرفاً برای ایجاد کشکولی از نام‌ها و عنوان‌ها برای شناخت اهل هنر و فکر نیست، بلکه مثلا اگر راوی به یک نقاش مثل ماتیس یا یک فیلسوف و نویسنده مثل روسو اشاره‌ای می‌کند از جنبه‌ای دیگر گفتاری از آنها را در فضای ذهنی خودش شخم می‌زند. یعنی انگار می‌خواهد یک تجربه‌ای دیگر از آن حرف‌ها را که در ذهنش انبار شده در میان نوشته‌هایش به صورتی موجز ارایه دهد و از این لحاظ حرف کلی‌اش را  با منطق خودش به حرف یا اثر یک هنرمند و نویسنده دیگر سنجاق بزند. از این لحاظ بیش از اینکه بخواهد فلسفه بافی نماید انگار می‌خواهد تصویر شخصی‌ترین حرفش را هم با این نقل‌قول‌ها و اشارات دست‌کم برای خودش روتوش کند. جنبه دوم موضوع هم آن است که من در رمان‌ها و داستان‌های دیگرم نیز این روش را به کار برده‌ام و نتیجه آن بوده که عام‌ترین خواننده‌ها نیز از آن استقبال کرده‌اند، بی‌آنکه حتی مثلا اگر در جایی حرفی از بودلر زده‌ام بخواهند بدانند که بودلر دقیقا کیست یا دنیای جنون‌آمیزش چگونه است. البته این روش با تفاوت‌های بسیار در نوشته‌های امبرتو اکو، بورخس یا استیو تولتز هم بوده است.

  کتاب پنج بخش است، و با بخش «من» شروع و با بخش «من» پایان مییابد، با این تفاوت که «من» در بخش پنجم، راویان متعدد دارد که حتی یکی از آنها درحال شروعکردن یک زندگی جدید است و از پایان یا ادامه عجیب سرنوشت برخی از شخصیتهای دیگر خبر میدهد و از همین طریق خواننده راغافلگیر میکند. آیا حرفزدن از این «من»های متعدد را به معنای خود را ساختن در میان ویرانهها درنظر بگیریم؟

کلمه «من» سرشت دنیای جدید است که جهان را از طریق کوژیتوی دکارت یعنی «من فکر می‌کنم پس هستم» از حالت انتزاعی یا ملکوتی جدا می‌کند و پای آدم‌ها را به زمین می‌چسباند. در ابتدای رمان نخستم به نام «زنان وقتی خفته‌اند» از زبان یک زن می‌نویسم که «نمی‌دانم چرا، اما هر وقت کلمه «من» را می‌نویسم احساس خفگی می‌کنم» که تأکیدی پارادوکسیکال است بر اینکه این زن می‌خواهد «منِ» خود را فریاد بزند اما درنهایت الکن می‌ماند. وجه مشترک آن کتاب و رمان «عشق علیه عشق» این است که در بخش نخست هر دو از یک «من» سخن گفته می‌شود که برای هردو راوی غیرقابل تحمل است، اما نه می‌توانند آن را انکار کنند نه تغییر دهند. و باز در هردو رمان در بخش نهایی از یک من کثرت‌یافته سخن گفته می‌شود که گویا من جمعی ماست و انگار ما به این «منِ پنهان» خو گرفته‌ایم و هرچه آن را بیشتر پس می‌زنیم بیشتر خود را نشان می‌دهد.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.