تاریخ انتشار : یکشنبه 24 دی 1402 - 11:00
کد خبر : 146897

«موزاییک استعاره‌ها» گفت‌وگو با بهرام بیضایی و زنان فیلم‌هایش، پروانه معصومی، سوسن تسلیمی و مژده شمسایی است

بهرام بیضایی؛ مردی برای تمام فصول

بهرام بیضایی؛ مردی برای تمام فصول

آرمان شرق-گروه جامعه:داستانِ بیضایی» نه! داستانِ او و زنانِ «نُدبه»، «شب هزارویکم»، «سهراب‌کُشی»، «افرا»، «رگبار»، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «چریکه تارا»، «باشو غریبه کوچک»، «مسافران»، «مرگ یزدگرد»، «شاید وقتی دیگر»، «سگ‌کشی» و همه زنانِ ایران؛ همان‌طور که خودش می‌گوید: «اگر جامعه‌ای بلد باشد زن‌‌ها را قربانی تحکمِ خود کند، حتما بلد خواهد بود مردان و درنتیجه کودکان را هم قربانی کند.

بهرام بیضایی؛ مردی برای تمام فصول

آرمان امروز – «موزاییک استعاره‌ها» حاصل دو گفت‌وگوی طولانی بهمن مقصودلو با بهرام بیضایی است که از سوی نشر برج منتشر شده است؛ یک‌بار سال ۸۱ در تهران و باری دیگر سال ۹۶ در آمریکا پس از مهاجرت بیضایی به کالیفرنیای شمالی به دعوت دانشگاه استنفورد در اواخر دهه‌ هفتاد‌سالگی. (بخش‌هایی از این گفت‌‌وگو‌ها در فیلم مستند مقصود‌لو تحت‌عنوان «موزاییک استعاره‌ها» آمده.) بخش دوم کتاب، گفت‌وگو با سه زن فیلم‌های بیضایی، پروانه معصومی، سوسن تسلیمی، مژده شمسایی است. مقصودلو در این بخش تنها قسمتی از گفت‌وگو‌ها را که به سینمای بیضایی مربوط می‌شود آورده است. نویسنده در پیشگفتار می‌نویسد که این کتاب در راستای تصمیم او به‌عنوان یکی از اهالی سینما برای بازسازی تاریخ سینمای ایران (از مشروطیت تا انقلاب ۵۷) از زبان تولیدکنندگانش برای آیندگان است. مقصودلو پروژه‌ ثبت تاریخ سینمای ایران و آثار شخصیت‌های برجسته‌ آن ‌را «انجام‌ وظیفه‌ فرهنگی» و خودش را یکی از «مردم کتاب» (اشاره دارد به نام فرقه‌ای پنهانی در کتاب «فارنهایت ۴۵۱» نوشته‌ ری بردبری) می‌داند برای نجات‌ قسمتی از آنچه در معرض «دستبرد فرهنگی» و «طوفان فراموشی» قرارگرفته‌ است.

گفت‌وگو با اشاره‌ کوتاهی به گذشته‌ خانوادگی بیضایی آغاز می‌شود، آن‌جا که با کتاب، ادبیات، کلمه، و شعر آشنا شده است. سپس همراه با او سرازیر می‌شویم به سال‌های مدرسه، «دوره‌ای بحرانی». و خیلی زود همراه بیضاییِ نوجوان از مدرسه فرار می‌کنیم.  همراه او از«تبعیض‌ها و آزارها و تحقیرها» فرار می‌کنیم و با پول ناهارِ نخورده به سینما می‌رویم. پناه می‌بریم به سالن تاریک سینما و جادو آغاز می‌شود: «آن‌جا تاریک بود و آدم‌ها همه باهم یکسان بودند و تفاوتی بینشان نبود. اما هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم خودم فیلم بسازم.» حالا مرد دانای سپیدموی برایمان می‌گوید که چگونه سینما برای او جدی شد، چگونه بارها نخستین‌های اثرگذارش را نما به نما با حیرت تماشا و دنبال کرده و از خودش پرسیده «که چه‌جوری اتفاق می‌افتد؟» و داستان او می‌شود تلاشی برای یافتن پاسخ این پرسش و پرسش‌های دیگرش: «خودم آدم جست‌وجوگری‌ام و همه‌ فیلم‌هایم هم جواب سوال‌های خودم‌اند. آن‌چه نوشته‌ام، آن‌چه گذاشته‌اند یا نگذاشته‌اند که بسازم، فیلم‌نامه‌های فیلم‌نشده، تئاترهای اجرانشده، پژوهش‌های منتشرنشده و غیره همه جواب سوال‌های خودم‌اند.»

بدنه‌ اصلی گفت‌وگو با بیضایی همان‌طور که مقصودلو در پیشگفتار وعده داده بود تاریخ سینمای بیضایی است، از زبان خود او. تاریخی که صریح و روشن از چند و چون فیلم‌های کانونی آغاز می‌شود و به ترتیب (زمانی) به «وقتی همه خوابیم» می‌رسد. مقصودلو درگفت‌وگو با بیضایی درباره فیلم‌هایش، به یک جنبه محدود نمی‌شود و گویا سعی بر این است که این تاریخ پُرمرارت را هم از منظر فرم و محتوا و نشانگان، و هم زمینه‌های اجتماعی و سیاسی‌ای که هر کدام از فیلم‌ها در آن ساخته، تماشا یا توقیف شده‌اند از نظر بگذرانند. ربعِ پایانی گفت‌وگو‌ها پراکنده‌‌تر، و گاهی محتوایی‌تر است. گفت‌وگو‌‌ از استعاره و واقعیت و خیال پُل می‌زند به سانسور و محدودیت‌های تکنیکی و فکری همراهان و سپس دوباره بازمی‌گردد به آیین و اسطوره و تاریخ و هویت و دلهر‌ه‌های تاریخی و انسانی.

شاید بتوان گفت فصل مشترک تقریباً تمامی آثار بیضایی به‌نحوی نقش برجسته‌ زنان است. زن‌ در آثار بیضایی «حضور» دارد، و این حضور نه پَسِ‌پرده‌ای، جنس دومی، و تزیینی، بلکه اصیل، قدرتمند، و محوری است. بیضایی می‌گوید که شناختش از زن از مادر و مادربزرگش آغاز شده: «من در خانه‌ای بزرگ شدم که زن و مرد ارزش داشتند. اما شناختم از زن از مادر و مادربزرگ شروع شد. مادربزرگم در بچگی برایم قصه می‌گفت و بخشی از فرهنگم از اوست؛ بخشی هم از منش مادرم و در کل خانواده مادری‌ام.» شاید این ماده‌ اولیه‌ای باشد که بسیاری از ما به آن دسترسی داشته‌ایم، اما تیزبینی و شجاعت برای پرسش از آنچه نیست و می‌تواند باشد و آنچه هست و می‌تواند نباشد متاع بسیارکم‌یابی است: «دوروبرم چیزی وجود داشت که نمی‌فهمیدمش: «چطور ممکن است زن‌ها را در خانه نگه داشت و قدرت را از آن‌ها گرفت؟» می‌دیدم خیابان‌ها در قرقِ بی‌پدرمادرترین آدم‌ها و چاقوکش‌ها است، ولی زن‌ها در خانه‌ها حبس‌اند و این یکی از سوال‌های بچگی‌ام بود.»

آن‌چه بیضایی در این مجال‌ گفته با قصه‌ دردناک ترکِ ایران و امید به نسل جوانی که «زیرِ بارِ خیلی از دورویی‌ها و استبدادهای خانگی‌شده و خودی‌شده» نمی‌رود به پایان می‌رسد اما «داستانِ بیضایی» نه! داستانِ او و زنانِ «نُدبه»، «شب هزارویکم»، «سهراب‌کُشی»، «افرا»، «رگبار»، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «چریکه تارا»، «باشو غریبه کوچک»، «مسافران»، «مرگ یزدگرد»، «شاید وقتی دیگر»، «سگ‌کشی» و همه زنانِ ایران؛ همان‌طور که خودش می‌گوید: «اگر جامعه‌ای بلد باشد زن‌‌ها را قربانی تحکمِ خود کند، حتما بلد خواهد بود مردان و درنتیجه کودکان را هم قربانی کند.»

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.