تاریخ انتشار : دوشنبه 29 خرداد 1402 - 16:06
کد خبر : 132726

ابرقدرت بعدی جهان؟

ابرقدرت بعدی جهان؟

آرمان شرق-گروه بین الملل:اگر فضای دیجیتال خود به مهم‌ترین عرصه رقابت قدرت‌های بزرگ تبدیل شود و قدرت دولت‌ها نسبت به قدرت شرکت‌های فناوری به فرسایش ادامه دهد نظم دیجیتال خود به نظم جهانی غالب تبدیل خواهد شد. اگر این اتفاق رخ دهد با جهان پسا وستفالیایی مواجه خواهیم شد نظمی با محوریت فناوری که تحت سلطه شرکت‌های فناوری به عنوان بازیگران اصلی ژئوپولیتیک قرن بیست و یکم خواهد بود.

ابرقدرت بعدی جهان؟

پیش‌تر دو نظم جهانی را دیده بودیم، اما نظم سومی وجود دارد که به سرعت در حال ظهور است و به زودی نفوذ بیشتری نسبت به سایر نظم‌ها خواهد داشت: نظم دیجیتال. در آنجا بر خلاف هر نظم ژئوپولیتیک دیگری در گذشته و حال بازیگران مسلطی که قوانین را تعیین می‌کنند و اعمال قدرت خواهند کرد دولت‌ها نیستند بلکه شرکت‌های فناوری خواهند بود.

ابرقدرت جهانی بعدی آن چیزی نیست که شما فکر می کنید؛ وقتی جهان دیگر تک قطبی، دوقطبی یا حتی چند قطبی نباشد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟/ سه رخداد ما را به جهان غیر قطبی بدون رهبران جهانی رساند/ نظم جهانی آینده چیزی است بسیار متفاوت از آن چه ما به آن عادت کرده ایمفرارو- ایان برمر، رئیس گروه اوراسیا و دانشمند علوم سیاسی و نویسنده‌ای است که بر روی ریسک سیاسی جهانی تمرکز کرده است. برمر ۱۱ کتاب در مورد مسائل جهانی منتشر کرده است. او اصطلاحات قابل توجهی را در عرصه علوم سیاسی ابداع کرده که “رکود ژئوپولیتیکی” یکی از آن‌ها می‌باشد و از آن برای توصیف محیط ژئوپولیتیک فعلی استفاده می‌کند محیطی که با فروپاشی نظم جهانی سابق به رهبری ایالات متحده تعریف شده است.

به گزارش فارین پالسی، چه کسی جهان را اداره می‌کند؟ پیش‌تر پاسخ دادن به این پرسش آسان بود. اگر بیش از ۴۵ سال سن دارید در دنیایی بزرگ شده اید که تحت سلطه دو ابرقدرت بود. در آن دوره ایالات متحده و متحدانش قوانین را در یک سوی دیوار برلین تعیین می‌کردند در حالی که اتحاد جماهیر شوروی از طرف دیگر آن را هدف قرار می‌داد. تقریبا هر کشور دیگری در جهان مجبور بود سیستم‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را با یک طرف هماهنگ کند. آن دوره زمان جهان دو قطبی بود.

سپس در سال ۱۹۹۱ میلادی اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشید و ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت جهان باقی ماند. ایالات متحده هم از طریق نقش مسلط خود در سازمان‌های بین المللی و هم با اعمال قدرت خام خواسته هایش را دیکته کرد. آن زمان دوره جهان تک قطبی بود.

با این وجود، حدود ۱۵ سال پیش جهان دوباره دستخوش تغییر شد و شکلی پیچیده‌تر به خود گرفت. ایالات متحده کم‌تر علاقه داشت که نقش پلیس جهان، معمار تجارت جهانی و حتی تشویق کننده ارزش‌های جهانی را ایفا کند. کشور‌های دیگر که قدرتمندتر می‌شدند به طور فزاینده‌ای می‌توانستند قوانینی را که دوست نداشتند نادیده بگیرند و گهگاه خود برخی از قوانین را وضع می‌کردند. این دنیای تازه بود: جهانی غیر قطبی بدون رهبران جهانی.

سه رخداد باعث بروز این رکود ژئوپولیتیک شد زمانی که معماری جهانی دیگر با توازن قدرت زیربنایی سازگاری نداشت.

نخستین موضوع آن بود که روسیه وارد نظم بین المللی تحت رهبری غرب نشد. روسیه که اکنون یک قدرت بزرگ سابق قلمداد می‌شود به شدت عصبانی شده و غرب را دشمن اصلی خود در صحنه جهانی می‌بیند. فارغ از آن که تقصیر بیش‌تر بر عهده امریکا و متحدانش باشد یا روسیه واقعیت آن است که اکنون ما در این نقطه قرار داریم.

دوم آن که چین به نهاد‌های تحت رهبری ایالات متحده وارد شد، اما با این فرض که چینی‌ها هر چه یکپارچه تر، ثروتمندتر و قدرتمندتر شوند آمریکایی‌تر خواهند شد (یعنی یک دموکراسی با بازار آزاد که رهبری امریکا را می‌پذیرد، طبق قواعد بازی می‌کند بدون آن که بخواهد آن را تغییر دهد). با این وجود، تحولات نشان داد که چین هنوز ماهیت چینی دارد و ایالات متحده آماده پذیرش نقش آن کشور نیست.

سوم آن که ایالات متحده و متحدانش ده‌ها میلیون شهروند خود را که احساس می‌کردند از جهانی شدن عقب مانده اند نادیده گرفتند. نارضایتی‌های آنان بیش‌تر به دلیل افزایش نابرابری درآمد و دستمزد، تغییرات جمعیتی و سیاست‌های هویتی و دوقطبی شدن ناشی از فناوری‌های رسانه‌ای جدید تقویت شد. پس از دهه‌ها بی توجهی خوش‌خیم اکثر این شهروندان اساسا نسبت به دولت‌های خود و دموکراسی‌های‌شان بی اعتماد شده اند و به نوبه خود باعث می‌شوند که رهبران‌شان توانایی یا تمایل کمتری برای رهبری داشته باشند.

تمام بحران‌های ژئوپولیتیکی که هر روز در تیتر اخبار می‌بینید به دلیل رکود ژئوپولیتیکی ناشی از این سه تحول رخ داده اند. به عبارت دیگر، بحران‌ها با رهبران فردی مرتبط نیستند بلکه ویژگی ساختاری چشم انداز ژئوپولیتیک ما می‌باشند.

با این وجود، خوب یا بد واقعیت آن است که رکود‌های ژئوپولیتیکی همواره دوام نمی‌آورند و نظم جهانی آینده چیزی است بسیار متفاوت از آن چه ما به آن عادت کرده ایم.

ما دیگر در دنیای تک قطبی یا دو قطبی یا چند قطبی زندگی نمی‌کنیم. چرا؟ زیرا ما دیگر ابرقدرت‌های چند بعدی نداریم مانند کشور‌هایی که در هر حوزه‌ای قدرت جهانی را اعمال می‌کنند. درست است که ایالات متحده و چین امروز ابرقدرت نیستند حداقل نه به روشی که ما همیشه از این اصطلاح استفاده می‌کنیم. هیچ ابر قدرتی به معنای نظم جهانی واحد نیست. در عوض، آن چه ما امروز داریم نظم‌های جهانی متعددی هستند: مجزا، اما با همپوشانی.

نخست آن که ما یک دستورکار امنیتی تک قطبی داریم. ایالات متحده تنها کشوری است که می‌تواند سرباز، ملوان و تجهیزات نظامی را به هر گوشه از جهان بفرستد. هیچ کشور دیگری از قابلیت مشابهی برخوردار نیست. نقش آمریکا در نظم امنیتی امروز ضروری‌تر و در واقع، غالب‌تر از یک دهه پیش است.

چین به سرعت در حال افزایش توانمندی‌های نظامی خود در آسیا است، اما این قابلیت آن کشور در هیچ جای دیگری از جهان به شکل قابل توجهی در حال افزایش نیست. این موضوع به طور فزاینده‌ای هند و متحدان دیگر امریکا در اقیانوس آرام را نگران می‌کند کشور‌هایی که اکنون بیش از گذشته به چتر امنیتی ایالات متحده متکی هستند. حمله روسیه به اوکراین، اروپا را به بیش‌ترین وابستگی به ناتو به رهبری ایالات متحده در چند دهه گذشته رسانده است. در همین حال، ارتش روسیه با از دست دادن حدود ۲۰۰۰۰۰ نیرو و بسیاری از تجهیزات حیاتی خود در اوکراین تضعیف شده و بازسازی آن در مواجهه با تحریم‌های غرب دشوار خواهد بود.

بله، چین، روسیه و سایر کشور‌ها تسلیحات هسته‌ای در اختیار دارند، اما استفاده از آن هنوز به مثابه خودکشی قلمداد می‌شود. از سویی قدرت نظامی به واشنگتن اجازه نمی‌دهد تا قوانینی را برای اقتصاد جهانی تعیین کند، زیرا نظم اقتصادی چند قطبی است. ایالات متحده هنوز هم اقتصاد قوی و پویا دارد، اما قدرت جهانی در این حوزه به طور گسترده مشترک است.

علیرغم تمام صحبت‌ها در مورد یک جنگ سرد جدید ایالات متحده و چین از نظر اقتصادی به حدی وابسته به یکدیگر هستند که نمی‌توانند از هم جدا شوند. تجارت دوجانبه بین دو کشور کماکان در بالاترین حد خود قرار دارند و سایر کشور‌ها قصد دارند هم به بازار امریکا و هم به بازار رو به رشد چین (که به زودی به بزرگترین بازار جهان تبدیل خواهد شد) دسترسی داشته باشند. شما نمی‌توانید جنگ سرد اقتصادی داشته باشید اگر کسی حاضر به مبارزه در آن جنگ نباشد.

در همین حال، اتحادیه اروپا بزرگترین بازار مشترک جهان است و می‌تواند قوانین و استاندارد‌هایی را تعیین کند که آمریکایی‌ها، چینی‌ها و دیگران باید آن را به عنوان بهای تجارت با آن بپذیرند. ژاپن اگرچه به سختی، اما هنوز یک قدرت اقتصادی جهانی محسوب می‌شود. اقتصاد هند به سرعت در حال رشد است و به همراه آن تاثیر آن کشور در صحنه جهانی نیز رو به افزایش است.

اهمیت نسبی این اقتصاد‌ها و سایر اقتصاد‌ها در دهه آینده تغییر خواهد کرد، اما آن قدر مسلم آن که نظم اقتصادی جهانی یک نظم چند قطبی است و این چنین نیز باقی خواهد ماند.

بین نظم امنیتی و اقتصادی تنش وجود دارد. ایالات متحده می‌خواهد حوزه‌های بیش تری از اقتصاد را به‌عنوان حوزه‌های حیاتی برای امنیت ملی تعریف کند و سایر کشور‌ها را تحت فشار قرار می‌دهد تا سیاست‌های خود را بر این اساس در مورد نیمه هادی‌ها، مواد معدنی حیاتی و شاید به زودی در مورد اپلیکیشن تیک تاک هماهنگ سازند. چین به نوبه خود می‌خواهد از اهرم تجاری اش برای افزایش نفوذ دیپلماتیک خود استفاده کند. اروپا، هند، ژاپن و سایر کشور‌ها می‌خواهند اطمینان حاصل کنند که نه امنیت و نه نظم اقتصادی بر دیگری مسلط نشوند و احتمالا در این مسیر موفق نیز خواهند شد.

پیش‌تر دو نظم جهانی را دیده بودیم، اما نظم سومی وجود دارد که به سرعت در حال ظهور است و به زودی نفوذ بیش تری نسبت به سایرین خواهد داشت: نظم دیجیتال. در آنجا بر خلاف هر نظم ژئوپولیتیک دیگری در گذشته و حال بازیگران مسلطی که قوانین را تعیین می‌کنند و اعمال قدرت خواهند کرد دولت‌ها نیستند بلکه شرکت‌های فناوری می‌باشند.

شما در این باره شنیده اید که چگونه تسلیحات، اطلاعات و آموزش ناتو به اوکراینی‌ها کمک کرده تا از سرزمین خود دفاع کنند. با این وجود، اگر شرکت‌های فناوری غربی در روز‌های ابتدایی حمله به سرعت به کمک نمی‌آمدند جلوگیری از حملات سایبری روسیه و اجازه دادن به رهبران اوکراینی برای برقراری ارتباط با سربازانشان در خط مقدم جنگ امکان پذیر نمی‌شد و روسیه ظرف مدت چند هفته اوکراین را به اصطلاح به طور کامل آفلاین می‌کرد. واقعیت آن است که اگر شرکت‌های فناوری و قدرت آنان در نظم دیجیتال جدید نبود اکنون زلنسکی رئیس جمهور اوکراین در قدرت نبود.

شرکت‌های فناوری تصمیم می‌گیرند که آیا دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق ایالات متحده می‌تواند بدون فیلتر و در زمان واقعی با صد‌ها میلیون نفر صحبت کند یا خیر. بدون رسانه‌های اجتماعی و توانایی آن برای ترویج نظریه‌های توطئه شورش ۶ ژانویه علیه کنگره، شورش کامیون داران در اتاوا، شورش ۸ ژانویه در برزیل رقم نمی‌خورد.

شرکت‌های فناوری حتی هویت ما را تعریف می‌کنند. ما پیش‌تر می‌پرسیدیم که رفتار انسان اساسا نتیجه طبیعت است یا تربیت؟ این گمانه زنی امروز دیگر محلی از اعراب ندارد. پاسخ به آن پرسش در دنیای امروز این است: طبیعت، پرورش و الگوریتم. نظم دیجیتال در حال تبدیل شدن به یک عامل تعیین کننده در نحوه زندگی مان، آن چه به آن اعتقاد داریم، آن چه می‌خواهیم و آن چه که مایل هستیم برای به دست آوردن آن انجام دهیم می‌باشد.

این میزان حیرت انگیز قدرتی است که شرکت‌های فناوری جمع آوری کرده‌اند به حدی که به خودی خود به بازیگران ژئوپولیتیکی تبدیل شده‌اند. این بازیگران انتفاعی جنبه‌هایی از جامعه، اقتصاد و امنیت ملی را کنترل می‌کنند که مدت‌ها در انحصار دولت بودند. تصمیمات خصوصی آنان به طور مستقیم بر معیشت، تعاملات و حتی الگو‌های فکری میلیارد‌ها نفر در سراسر جهان تاثیر می‌گذارد. آنان هم چنین به طور فزاینده‌ای محیط جهانی را شکل می‌دهند که دولت‌ها خود در آن عمل می‌کنند. با این وجود، پرسش آن است که شرکت‌های فناوری چگونه از قدرت جدید خود استفاده خواهند کرد؟

سه سناریوی احتمالی در این باره قابل تصور است:

اگر رهبران سیاسی آمریکا و چین هم چنان با قدرت بیشتری در فضای دیجیتال خود را مطرح کنند و اگر شرکت‌های فناوری با دولت‌های خود همسو شوند در نهایت به جنگ سرد فناوری بین ایالات متحده و چین خواهیم رسید. دنیای دیجیتال به دو قسمت تقسیم خواهد شد، سایر کشور‌ها مجبور خواهند شد طرف‌هایی را انتخاب کنند و جهانی شدن تکه تکه خواهد شد، زیرا این فناوری‌های استراتژیک جدا شده به سنگر‌های فرماندهی امنیت ملی و اقتصاد جهانی تبدیل می‌شوند.

اگر شرکت‌های فناوری به استراتژی‌های رشد جهانی پایبند باشند و از همسویی با دولت‌ها خودداری ورزند و شکاف موجود بین عرصه‌های فیزیکی و دیجیتالی رقابت را حفظ نمایند آن زمان شاهد جهانی شدن تازه‌ای خواهیم بود: نظم دیجیتال جهانی شده. شرکت‌های فناوری در فضای دیجیتال حاکم باقی خواهند ماند و عمدتا با یکدیگر برای کسب سود و با دولت‌ها برای قدرت ژئوپولیتیک رقابت می‌کنند دقیقا به همان شیوه‌ای که بازیگران اصلی دولتی در حال حاضر برای نفوذ در فضایی که دستورکار اقتصادی و امنیتی با هم تداخل دارند تلاش می‌کنند.

با این وجود، اگر فضای دیجیتال خود به مهم‌ترین عرصه رقابت قدرت‌های بزرگ تبدیل شود و قدرت دولت‌ها نسبت به قدرت شرکت‌های فناوری به فرسایش ادامه دهد نظم دیجیتال خود به نظم جهانی غالب تبدیل خواهد شد. اگر این اتفاق رخ دهد با جهان پسا وستفالیایی مواجه خواهیم شد نظمی با محوریت فناوری که تحت سلطه شرکت‌های فناوری به عنوان بازیگران اصلی ژئوپولیتیک قرن بیست و یکم خواهد بود.

وقوع هر یک از سه سناریوی ذکر شده امکان پذیر است و البته هیچ یک اجتناب ناپذیر نیستند. این که کدام سناریو تحقق یابد در نهایت به این بستگی دارد که ماهیت انفجاری هوش مصنوعی چگونه باعث ایجاد تغییرات در ساختار‌های قدرت موجود خواهد شد و آیا دولت‌ها قادر هستند و می‌خواهند شرکت‌های فناوری را تنظیم کنند یا خیر و مهم‌تر از آن این که رهبران عرصه فناوری تصمیم می‌گیرند که چگونه می‌خواهند از قدرت جدید خود استفاده کنند؟

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.