تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1400 - 8:32
کد خبر : 93729

بشناس مرا حکایتی غمگینم

بشناس مرا حکایتی غمگینم

آرمان شرق-گروه حامعه: اینجا و آنجا، گاه از گاه، اسم روانشاد دکتر ابوالحسن جلیلی به چشم و گوشم می‌خورد علی‌الخصوص که ایشان عضو ثابت حلقه فردید (فردیدیه) بوده‌اند (فردید و جلیلی هر دو یزدی و داوری، اردکانی است. پس احتمالا مثلث همشهریت در تقرب آرا و اندیشه‌ها بی‌تاثیر نبوده است). پدرِ جلیلی سیاستمداری سرشناس و عملگرا و مدرکش دکترای فلسفه از دانشگاه سوربنِ فرانسه و سمتش استادی فلسفه در دانشگاه تهران و رییس دانشکده ادبیات در مقطعی بود. او از شخصیت‌های گمنام و مجهول‌القدر تاریخ فلسفه معاصر در ایران است.

آرمان شرق-گروه حامعه: اینجا و آنجا، گاه از گاه، اسم روانشاد دکتر ابوالحسن جلیلی به چشم و گوشم می‌خورد علی‌الخصوص که ایشان عضو ثابت حلقه فردید (فردیدیه) بوده‌اند (فردید و جلیلی هر دو یزدی و داوری، اردکانی است. پس احتمالا مثلث همشهریت در تقرب آرا و اندیشه‌ها بی‌تاثیر نبوده است). پدرِ جلیلی سیاستمداری سرشناس و عملگرا و مدرکش دکترای فلسفه از دانشگاه سوربنِ فرانسه و سمتش استادی فلسفه در دانشگاه تهران و رییس دانشکده ادبیات در مقطعی بود. او از شخصیت‌های گمنام و مجهول‌القدر تاریخ فلسفه معاصر در ایران است.

از آنجا که راقم این سطور تاکنون درباره چند تن از این جلیل‌القدر‌های عظیم‌الشان اما از خاطره قوم رفته (ازجمله مرحوم دکتر حسن لطفی تبریزی و استاد دکتر محمود نوالی) یادداشتکی نوشته‌ام این‌بار خواستم از این بزرگوار حرفکی گفته باشم. از جلیلی مکتوب چندانی به جای نمانده است و من سه مقاله کوچک از ایشان یافتم: «انسان‌شناسی و راز انسان»، «شرق‌شناسی و جهان امروز» و «فلسفه از نظر یاسپرس». مایه و محتوای هر سه نوشتار خویشاوندی نسبی‌شان را با تفکرات و سخنان فردید پنهان نمی‌کنند. از قضا، بیشتر از آن، او در آغاز مقالات به این نکته آشکارا و صادقانه اذعان کرده است. در ابتدای یکی از این مقاله‌ها نوشته است که «از افکار عمیق دکتر احمد فردید …. بسیار بهره بردم. ایشان مرا به خواندن یاسپرس تشویق نمودند.» در پاورقی «انسان‌شناسی و راز انسان» نیز تمجید و تحسینش را از فردید این‌گونه نشان داده است: «با تقدیم درود و احترام فراوان به استاد ارجمند آقای دکتر احمد فردید که نگارنده را به شیوه تفکر هیدگر – آموزگار معاصر تفکر – آشنا ساختند. دکتر فردید چون رعد می‌خروشد اما با رعد همواره برقی جستن می‌کند که راه پنهان در شب تاریک را به مسافر سرگردان باز می‌نماید.» جلیلی، بنا به گواهی و شهادتِ تقریبا همه استادان گروه فلسفه ازجمله آقایان دکتر جهانگیری و مجتهدی و پورجوادی و داوری، انسانی آزاده و سالم و منیع‌الطبع بوده و هیچ‌گونه نیاز و نقص و ضعفی یا طمع و ترسی در اذعان به آموختن از فردید نداشته است. او هر سه مقاله را سال‌ها پیش از ۱۳۵۷ و در فضای خاص آن روزگار به رشته تحریر در آورده است. اما به هر حال، گردش گردون گشت و فردیدِ پس از ۱۳۵۷ به میدان‌دار عرصه فلسفه و اندیشه انقلابی بدل شد و جلیلی از دانشگاه اخراج. پس از آن، نه جمله و کلامی از جلیلی درباره فردید دیده و شنیده‌ام و نه سخنی از فردید درباره جلیلی. احتمالا، او که از سال‌ها پیش درگیرِ سرطان دختر دلبندش بوده، دیگر دلشکسته‌تر از آن است که یادی از همکاران و همفکران دیرینش بکند. احتمالا سرِ دوستانش نیز در بحبوحه حوادث انقلاب شلوغ‌تر از آن بوده که به او و اوضاع و احوالش بیندیشند. شاید به همین سبب‌ها بوده است که او عطای فلسفه را به لقایش می‌بخشد و از زمین و زمانِ تاریک شکوه و شکایت می‌کند! مقصود من از اشاره به شخصیت بلندمرتبه و نوشته‌های نادر و ارزشمند دکتر جلیلی صرفا به یادآوردنِ حضور و خاطره یک استاد فلسفه در اذهان جوان بوده است. اما پیوند فکری او با فردید را نمی‌توان از صراحت و وضوح به تیرگی و ابهام فروکاست. شخصیت دکتر جلیلی بسی پاک‌تر و نجیب‌تر و شریف‌تر و بلندتر از آن بوده که آموخته‌ها و اثرپذیری‌هایش را از دیگران مخفی کند. آن کار، کار آن دسته از پیروان دروغین و شارلاتان فردید در چهل سال گذشته است. در واقع، فردید عامل و باعثِ به نان و نوا رسیدن دو گروه شده است: گروهی ظاهرا طرفدار و هواخواهِ فردید که رسما از نام و فکر او نان می‌خورند و جاه و مقام می‌یابند. گروهی ظاهرا دشمنِ فردید که نان‌شان از طریق حمله به فردید تامین می‌شود. هر دو جناح، راه‌های حیله و نیرنگ و دروغ و عوامفریبی را به خوبی یاد گرفته‌اند. در این وسط معدود افرادی مانده‌اند که می‌خواهند اهل فلسفه و اصحاب اندیشیدن باشند و آموزه‌ها و عقاید را با معیار ایدئولوژی و با محک سیاستِ روز نسنجند. این جماعتِ «وسط» کمترین همدلی و همسخنی با هیچ‌کدام از طرفین ندارند و اصالت و اهمیت اندیشه‌های فلسفی را صرفا با منطقِ فلسفه تشخیص می‌دهند. نان این جماعت از هیچ جایی جز آزادگی و شرافت و نخواستن و نداشتن نمی‌آید./اعتماد-محمد زارع شیرین کندی

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.