بازگشت به آزادی
ارمان شرق- کسانی میتوانند خوانشی توتالیتر از لویاتان هابزی داشته باشند و با توجیه واقعگرایی و «انسان گرگ انسان است» راه را بر هر گونه مداخله این «شر لازم» بر همه ابعاد زندگی بشر بگشایند، اما واقعیت آن است که در این خوانش، آزادی و در نتیجه اخلاق و اختیار انسانی بیمعنا و راه بر هرگونه دستاندازی قدرتمندان و برخورداران بر زندگی نابرخورداران گشوده میشود. برای پرهیز از این نتیجه که خود گونهای شدیدتر از وضعیت آشوبناک جنگ همه علیه همه است، فراسوی لویاتانهای بیرونی، تنها راه چاره بازگشت به درون است، به اخلاق و آزادی ملازم آن.
محسن آزموده در مطلبی با عنوانم بازگشت به آزادی در روزنامه اعتماد نوشت: دوشنبه هفده خرداد سال جاری دوستم علی ورامینی در صفحه آخر روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «هابز این واکسیناسیون را پیشبینی کرده بود» با اشاره به جمله مشهور توماس هابز، یعنی «انسان گرگ انسان است»، به نقد عملکرد دولتهای جهان در زمینه واکسیناسیون پرداخته بود. علی در آن یادداشت نوشته بود که بهرغم خوشخیالیهایی در برخی دورهها، کماکان در بر همان پاشنه واقعگرایی تلخ و بیرحمانهای میچرخد که هابز از وضعیت زندگی انسانی توصیف کرده بود و شواهد و قراین همه گواه بر این است که نوعی داروینیسم اجتماعی بر زندگی انسانها حکمفرماست، یعنی همانطورکه داروین در توضیح تحول انواع طبیعی نشان میدهد که اقویا و قدرتمندان در تنازع بقا باقی میمانند، در جامعه انسانی نیز همین بازی حکمفرماست.
استناد به هابز در توضیح شرایط امروز، بیوجه نیست. فیلسوف بزرگ انگلیسی قرن هفدهمی، در وضعیتی آشوبناک میزیست، روزگار جنگ همه علیه همه. طبیعی است که در این شرایط انسانها را چون گرگهایی ببیند که از ترس و نگرانی، حتی هنگام خواب، چهره به چهره یکدیگر میخوابند. دیگر فیلسوفان و متفکران و اندیشمندان سیاسی نیز پس از او بر این واقعبینی صریح و بدون تعارف او صحه گذاشتند. حتی یک قرن پیش از او نیکولو ماکیاولی، متفکر ایتالیایی در رساله شهریار، تعارفات رایج میان نویسندگان سیاستنامهها و نصایحالملوکها را کنار گذاشته بود و صریحا به شهریار توصیه کرده بود که با پند و اندرز و «من بمیرم تو بمیری»، نمیتوانی حکومت کنی و باید واقعبین باشی و به مناسبات نیروها در میدان قدرت توجه کنی و واقعیت موثر را دریابی. راهحل هابز هم که در شاهکارش از آن سخن گفته، تفویض همه قدرت براساس قرارداد اجتماعی به دولتی مقتدر بود که همچون اژدهای عظیمالجثه لویاتان بر فراز شهر بایستد و بر همه جنبههای عمومی جامعه حکمفرمایی کند.
آنچه هابز را از متفکران سیاسی گذشته جدا میکرد، غیر از واقعنگری آشکار و عریان، آن بود که مبنای مشروعیت لویاتان را قرارداد اجتماعی یعنی امری درونماندگار میدانست، نه امری بیرون از زندگی اینجا و اکنون آدمیان و این لویاتان تا زمانی قانونی بود که کارکرد داشت یعنی از پس انتظام امور برمیآمد. دستورالعمل هابز اما به معنای تعطیل اخلاق نبود و نیست. یعنی لویاتان اگرچه بر اموال عمومی (common-wealth) نظارت میکند، اما نظارتی بر درون آدمیان ندارد و آزادی درونی آنها را محدود نمیکند. کار لویاتان قانونگذاری و اجرای آن در حیطه مناسبات اجتماعی است. اما لویاتان مثل «برادر بزرگ» جرج اورول در ۱۹۸۴، بر قلبها و مغزهای شهروندان نظارت و حکمرانی نمیکند. به عبارت دیگر، نگاه هابزی به دولت متمایز از نگرشهای توتالیتری (تمامیتخواه) است که میخواهند بر همه شوون زندگی شهروندان نظارت کنند. تجربه تاریخی هم نشان داده که لویاتانهایی که خواستهاند مطلقالعنان باشند و در همه وجوه حیات آدمیان دخالت کنند، ویرانشهرهایی (دیستوپیا) جهنمگونه در زمین بنا کردهاند.
البته کسانی میتوانند خوانشی توتالیتر از لویاتان هابزی داشته باشند و با توجیه واقعگرایی و «انسان گرگ انسان است» راه را بر هر گونه مداخله این «شر لازم» بر همه ابعاد زندگی بشر بگشایند، اما واقعیت آن است که در این خوانش، آزادی و در نتیجه اخلاق و اختیار انسانی بیمعنا و راه بر هرگونه دستاندازی قدرتمندان و برخورداران بر زندگی نابرخورداران گشوده میشود. برای پرهیز از این نتیجه که خود گونهای شدیدتر از وضعیت آشوبناک جنگ همه علیه همه است، فراسوی لویاتانهای بیرونی، تنها راه چاره بازگشت به درون است، به اخلاق و آزادی ملازم آن.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰