در رویکرد فقر از دیدگاه قابلیتی، فقر را باید به‌صورت محرومیت از قابلیت‌‌های اساسی در نظر گرفت و نه صرفا پایین بودن درآمد که ضابطه متعارف فقر است. همواره بین سطح پایین درآمد و قابلیت پایین رابطه معنا‌‌داری وجود داشته است. اما چگونه می‌توان میزان قابلیت افراد را ارتقا داد؟ آمارتیاسن، نویسنده کتاب توسعه به مثابه آزادی و برنده جایزه نوبل اقتصاد بیان می‌کند: دو مولفه آموزش و بهداشت ارکان اولیه برای ارتقای سطح مهارت و قابلیت افراد جامعه هستند. فردی که از امکانات بهداشتی کافی برخوردار نیست، احتمال مواجهه وی با انواع بیماری‌ها بسیار زیاد است. شخص بیمار در رقابت با یک فرد سالم در تنگنای بیشتری برای کسب قابلیت و بروز آن توانایی قرار دارد. بنابراین این فرد دچار فقر قابلیتی می‌شود و فرصت یافتن شغل برای وی به سختی امکان‌پذیراست. فقر قابلیتی ناشی از بیماری و عدم امکانات بهداشتی، فرد بیمار را دچار فقر درآمدی می‌کند.

شاید عامل مهم‌تر از بهداشت، عنصر آموزش باشد. آموزش مولفه بسیار حیاتی برای رشد مهارت و قابلیت‌های یک فرد محسوب می‌شود. بدیهی است که هر میزان سطح آموزش افراد افزایش یابد، میزان قابلیت‌های آنها نیز رشد می‌کند و متعاقبا شانس اشتغال آنها بالا می‌رود. بنابراین آموزش، فقر قابلیتی را کاهش می‌دهد و متعاقبا از فقر درآمدی می‌کاهد. از سوی دیگر وقتی شخصی بیمار است یا فاقد آموزش کافی است، به لحاظ ذهنی و درونی دچار عدم اعتماد به نفس می‌شود. این گروه افراد غالبا به این باور ذهنی و درونی می‌رسند که هیچ‌گاه قادر نخواهند بود از شرایط فلاکت‌بار فعلی خود خارج شوند. بنابراین آینده روشنی برای خود تصور نمی‌کنند و خود را در دام فقر گرفتار می‌بینند. نداشتن قابلیت‌های لازم، اعتماد به نفس این افراد را متزلزل می‌کند و آنها با خطر باور درونی به فقر مواجه هستند. حال نه تنها فقر منجر به عدم اعتماد به نفس می‌شود، بلکه در ادامه عدم اعتماد به نفس نیزخود باعث تشدید فقر می‌شود واین دور باطل تداوم می‌یابد.

جوامعی که توانسته‌اند سطح آموزش و بهداشت را ارتقا دهند، در شکستن این دور باطل موفق عمل کرده‌اند و میزان فقر را کاهش داده‌اند. بر عکس ملت‌هایی که دستاورد مناسبی در زمینه ارتقای نظام بهداشتی و آموزشی خود نداشته‌اند، در ورطه فقر گرفتار شده‌اند.

براساس رتبه‌های اعلامی توسط سازمان‌های بین‌المللی، کشورهای سودان جنوبی، سومالی، نیجر، جمهوری آفریقای مرکزی و لیبریا در بین فقیرترین کشورهای دنیا قرار دارند. جالب اینجاست که بر اساس نرخ بی‌سوادی، این کشورها در صدر جدول کشورهای بی‌سواد قرار دارند. به‌عنوان نمونه نیجر با ۸۰درصد نرخ بی‌سوادی، سودان جنوبی ۷۳درصد، جمهوری آفریقای مرکزی با ۶۳درصد و لیبریا با ۵۲درصد بالاترین نرخ بی‌سوادی در سرتاسر گیتی را به خود اختصاص داده‌اند.

آمارتیاسن در کتاب توسعه به مثابه آزادی خود تشریح می‌کند، رابطه معناداری میان سطح امکانات بهداشتی و سطح آموزش با ساختارهای سیاسی کشورها برقرار است. وی بیان می‌کند، کشورهایی که ساختار سیاسی آنها منعطف، غیرمتمرکز و کارآتر است، به‌دلیل وجود رقابت بین گروه‌های مختلف سیاسی، احزاب در تلاش خواهند بود تا در جهت کسب آرای مردمی، خدمات مطلوب‌تری از جمله نظام آموزش و بهداشت با سطح بالاتری از کیفیت را عرضه کنند. در نتیجه هر میزان ساختارهای سیاسی رقابتی‌تر باشد، درجه بالاتری از آموزش و بهداشت در کشور نمود پیدا می‌کند. بنابراین سطح شایسته‌تری از قابلیت‌های افراد جامعه فرصت تبلور خواهد داشت. با تحصیل مهارت و قابلیت، شرایط برای هر فرد فراهم می‌شود تا کسب درآمد کند و خود را از دایره فقر خارج کند. نمونه بارز این وضعیت را می‌توان در کشورهای اسکاندیناوی جست‌وجو کرد که ساختار سیاسی با کیفیت و کارآی آنها تاثیر بسزایی در کسب بهترین جایگاه جهانی به لحاظ نظام بهداشتی و آموزش برای آن کشورها داشته است و توانسته‌اند سطح بالایی از درآمد سرانه را محقق کنند. برعکس کشورهایی مانند نیجر، سودان جنوبی، سومالی با ساختارهای سیاسی متمرکز و غیر رقابتی با برخورداری از سطح نازلی از آموزش و بهداشت، جزو فقیرترین کشورها محسوب می‌شوند.

سخن آخر اینکه کشورهای مختلفی تلاش کرده‌اند تا به مقابله با فقر بپردازند؛ اما تعداد اندکی از آنها موفق بوده‌اند. هر قدر اهمیت سرمایه‌گذاری در زمینه آموزش و بهداشت جدی‌‌تر دنبال شود، ماحصل آن رشد توانمندی‌ها و قابلیت‌های افراد یک جامعه خواهد بود. فزونی قابلیت‌های افراد منجر به کاهش فقر قابلیتی می‌شود. با کاهش فقر قابلیتی می‌توان انتظار داشت، فقر درآمدی نیز ناپدید شود. کشورهایی که ساختارهای سیاسی، اقتصادی، چند وجهی، رقابتی وکارآ دارند، در این زمینه موفق‌تر هستند.