سواد سیاسی و تمایل به رأی دهی
آرمان شرق-گروه سیاست:“دانش سیاسی، علیرغم افزایش آموزش و قابلیت دسترسی به اطلاعات، چندان افزایش نیافته است. تقاضا برای اطلاعات و نه تأمین آن، محدودیت اصلی یادگیری سیاسی در دنیایی است که اکثر مردم به طور منطقی درباره امور سیاسی ناآگاهند. این خلاء دانش و آگاهی با اعتقاد ما به دموکراسی، سخت منطبق میشود، چراکه اصولاً برای پیبردن به آنچه که حکومت باید انجام دهد و ثانیاً انتخاب نامزدهایی که اولویتشان را به انجام میرسانند، به مردم عادی متکی است.
سواد سیاسی و تمایل به رأی دهی
هوشمند سفیدی
آرمان امروز : اوگن برتولت فریدریش برشت نمایشنویس شهیر آلمانی میگوید: بدترین بیسوادی، بیسواد سیاسی است؛ وی کر و کور است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینه زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان، همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند، او حتی به جهالت خود افتخار میکند و سینه به جلو میاندازد و میگوید که… : “از سیاست بیزار است”. چنین آدم سبک مغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است. کریک و لیستر در سال ۱۹۹۷ “سواد سیاسی” را این گونه تعریف میکنند: سواد سیاسی، دانش، مهارتها و نگرشهایی هستند که افراد برای با سوادشدن سیاسی و توانایی به کارگیری سواد لازم دارند. “سواد سیاسی”، پتانسیلی برای مشارکت سیاسی آگاهانه در نظر گرفته میشوند، کاسل براین باور است: اگر افراد از نظر سیاسی با سواد باشند، تفاوتهای جزئی را درک میکنند و مفاهیم و واقعیتهای اساسی سیاسی را میشناسند، از سواد سیاسی با اسامی دیگری مثل تجربههای سیاسی، آگاهی سیاسی و قابلیت شهروندی نیز یاد میشود. (سلطانی، ۱۳۹۶ : ۹۷)
آموزش و افزایش تواناییهای شناختی و دانش افراد، تأثیر مثبتی بر تمامی رویدادهای سیاسی شامل دموکراسی، حاکمیت قانون و آزادی سیاسی دارد و قابلیتها، نگرشها و رفتار را در راستای مشارکت سیاسی در طول زندگی تغییر میدهند. هدف از توسعه این قابلیتها، تربیت شهروندانی است که به طور دموکراتیک در زندگی سیاسی شرکت کنند .
دای جان و پرویسکو در سال ۲۰۱۰ اذعان داشتند که مشارکت سیاسی، نیازمند دانش درباره موضوعات سیاسی، مهارتهای استفاده از ابزارهای سیاسی و در اختیار گرفتن رویه مناسب و بسنده است. (غفاری هشتجین، ۱۳۸۹ : ۹۶) گوتمن نیز براین باور است که آموزش سیاسی به معنای پرورش دانشها، نگرشها و مهارتهای لازم برای مشارکت سیاسی، گونهای اولویت و تقدم نسبت به سایر ارزشها دارد. (غفاری هشتجین،۱۳۸۹: ۹۹)
اما، بین سواد و آگاهی سیاسی چه رابطه ای می توان یافت؟ بیتردید، سواد یک پیش نیاز مهم در توانمندسازی سیاسی افراد، و بستر دریافت و توسعه آگاهی سیاسی است. نقش سواد در شکلدهی به بخش پایدار آگاهی سیاسی افراد، مبرهن و غیرقابل اغماض است، زیرا گام نخست در این مورد محسوب میشود و نمیتوان از یک فرد بیسواد، انتظار دستیابی به آگاهی سیاسی بالا و موثر را داشت. آنتونی گیدنز اعتقاد دارد که سواد عبارت از توانایی افراد در خواندن و نوشتن است. (گیدنز ۱۳۷۳ : ۵۰) همچنین جوزف نای (۱۹۹۵) سواد را یک پیشبین کننده اساسی مشارکت میداند (حیدری، ۱۳۹۶ : ۱۴۸) مطالعاتی که در ارتباط با سطح تحصیلات انجام گرفته، حاکی است که شهروندانی که تحصیلات عالیه دارند، بدون توجه به نوع فعالیت، بیشتر در سیاست مشارکت میکنند. همچنین افراد تحصیلکرده در مورد توانایی درک سیاسی، حداقل از اعتماد به نفس بیشتری برخوردارند. (قوام، ۱۳۹۵ : ۱۴۳-۱۴۲) بهعبارت دیگر، سواد با ایجاد نظم و تشکل فکری، ایجاد حساسیت به منافع شخصی و جامعهپذیری توسط فرهنگ سیاسی بر مشارکت سیاسی و مشارکت انتخاباتی تأثیرگذار است (رضی، ۱۳۸۰ :۲۲۷)؛ پس سواد در وهله اول و تحصیلات عالیه در ادامه آن، امری ضروری، مقدماتی و تسهیلکننده برای رسیدن به آگاهی از جمله آگاهی سیاسی و در نهایت ایفای نقش سیاسی توسط افراد است، در اینجا شایسته بهنظر میرسد در مقابل سواد، از نقش عامل بیسوادی در ضعف آگاهی و کاهش مشارکت سیاسی نیز بحث شود.آیا داشتن سواد و تحصیلات، فرد را درخصوص رأی دهی در چه وضعیتی قرار می دهد؟
ارسطو نیز بر این عقیده بود که گروهی از مردم، طبیعتاَ برده هستند و انسانها، متفاوت آفریده شدهاند و به همین دلیل هیچوقت، عقلایی نخواهند شد، حتی اگر قابلیت تحصیل و روشنشدگی داشته باشند. به طور خلاصه، پین جامعه را عامل نادانی میدانست. (اسپریگنز، ۱۹۷۹ : ۹۳) بنابراین میتوان گفت که سواد و تحصیلات عالیه، نقش مهمی را در بروز رفتار سیاسی آگاهانه دارند و در مقابل آن بیسوادی، کمسوادی و یا فقدان آگاهی میتوانند عوامل محدودکننده و یا دلیل انتخاب ناآگاهانه باشند. رابرت دال براین باور است که هرگاه شخصی فکر کند دانش و آگاهی او محدودتر از آن است که بتواند با داخلشدن در سیاست، به کارآیی کافی برسد، ترجیح میدهد که کمتر در آن مشارکت کند. (دال-۱۹۸۵) در کتاب جمهوریت افلاطون آمده است: سقراط رأیدادن را یک مهارت میداند و نه یک توانایی ذاتی و براین باور است که یک مهارت، محتاج آموزش است؛ رأیدادن همه شهروندان بدون آموزشهای لازم، همانقدر غیرمسئولانه است که سپردن ناخدایی کشتی به کسی که از دریا هیچ چیزی نمیداند. (خطایی، آزاده (۱۳۹۶). “مشکل سقراط با دموکراسی چه بود؟ وبلاگ شخصی مدرسه زندگی)؛ جان استوارت میل نیز اعتقاد به محدودیت حقرأی به افراد باسواد و فرهیخته داشت، او نگران از اکثریت نافرهیخته و بیسواد، پیشنهاد کرد حقرأی به باسوادها محدود شود و ضمانت و شرایط برتر خاص رأی مردم افزایش یابد. (بال،۱۳۹۵ : ۱۷۸) افلاطون نیز مخالف دادن حق رأی به عموم است و به همه دلیل، دموکراسی آتنی را به نقد میکشید و براین باور بود که آن، سرنوشت جامعه را بازیچه هوس توده مردم میکند. و توده مردم در امور سیاسی از داوری درست ناتوانند و رهبری درست هم نمیتواند توده مردم را هوشیار و خردمند کند. (صادقی، ۱۳۹۳ : ۷۹) “سومین” در کتاب خود تحت عنوان “دموکراسی و نادانی سیاسی” اذعان میکند: “دانش سیاسی، علیرغم افزایش آموزش و قابلیت دسترسی به اطلاعات، چندان افزایش نیافته است. تقاضا برای اطلاعات و نه تأمین آن، محدودیت اصلی یادگیری سیاسی در دنیایی است که اکثر مردم به طور منطقی درباره امور سیاسی ناآگاهند. این خلاء دانش و آگاهی با اعتقاد ما به دموکراسی، سخت منطبق میشود، چراکه اصولاً برای پیبردن به آنچه که حکومت باید انجام دهد و ثانیاً انتخاب نامزدهایی که اولویتشان را به انجام میرسانند، به مردم عادی متکی است. (سومین، ۲۰۱۶ : ۴۵)
حتی در امریکا نیز وقتی مشکلات انتخابات بررسی می شود از هشت مسئله مهم نام می برند که دو مسئله شامل “تعداد بی شمار رأی دهندگان ناآگاه” و “رأی دهندگان فاقد صلاحیت” هستند. (گریفین، ۲۰۱۸) همچنین، دیلی مارتینس (۱۹۷۱) در مقاله ای تحت عنوان “آگاهی سیاسی و توزیع سایر منابع اجتماعی” برای رأی آگاهانه اطلاعات سیاسی یا آگاهی سیاسی را مهمترین شاخص رأی آگاهانه می داند. (مارتینس، ۱۹۷۱)؛ از نظر ارسطو، انجام کارکرد کامل نظامهای دموکراتیک، مستلزم وجود شهروندانی باسواد از نظر سیاسی است، لذا، توسعه و تکامل فردی، به بهترین وجه از طریق مشارکت فعال، با برخورداری از دانش سیاسی حاصل میشود (قوام، ۱۳۹۵ : ۳۳-۱۳۵) گابریل تارد، فرد را به عنوان کوچکترین ذرات تشکیل دهنده اجتماع قرار میدهد که با مجهزشدن به مفهوم میل و آگاهی، پایههای شکلگیری تغییرات اجتماعی را ایجاد میکنند. (طاهری کیا، ۱۳۸۴: ۵۴) باید اذعان داشت که میان میزان آگاهی سیاسی – اجتماعی افراد و مشارکت سیاسی-اجتماعی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد، یعنی کسانی که آگاهی بالاتری نسبت به مسائل سیاسی- اجتماعی دارند، مشارکت بیشتری نیز در مسائل سیاسی – اجتماعی خواهند داشت. اگر مشارکت افراد را به دو دسته فعال و پیرو تقسیم کنیم، معمولاً مشارکت از نوع اول آگاهانه است، اما در صدد بالایی از افراد به دلیل عدم آگاهی کافی و صحیح و کامل از مسائل سیاسی – اجتماعی، نمیتوانند مشارکت فعال و تأثیرگذاری در جریانات سیاسی – اجتماعی داشته باشند و در قالب مشارکت غیرفعال در مسائل سیاسی – اجتماعی شرکت میکنند. (احد باصری،۱۳۸۹ : ۱۰۳) در هر صورت چنین به نظر میرسد عوامل پیچیدهای مثل آگاهانه یا ناآگاهانه بودن، عقلایی یا غیرعقلایی بودن، خودخواهانه یا بدون خودخواهی بر رفتار رأیدهی تأثیر میگذارد. (هیوود،۱۳۸۹: ۳۴۳)
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰