تاریخ انتشار : شنبه 29 خرداد 1400 - 1:05
کد خبر : 71873

مقلدان شریعتی

مقلدان شریعتی

ارمان شرق- شخصیت‌های تاریخی هنگامی که همه‌ چیز برای رخداد نو آماده است، برمی‌خیزند و اثرشان را می‌گذارند. مقلدان شریعتی نه می‌توانند به شریعتی دیگر بدل شوند و نه قادرند شخصیت جدیدی باشند که تاریخ کنونی ما می‌طلبد زیرا «وقتی ما همه یک نوع می‌اندیشیم هیچ یک از ما نمی‌اندیشد.» فرد یا افرادی می‌توانند دگرگونی فکری و عملی پدید آورند که منفرد و یگانه و بی‌نظیر باشند و این پیش از هر چیز به اصالت اگزیستانس‌شان بازمی‌گردد.

مقلدان شریعتی
محمد زارع شیرین‌کندی

از روزی که شادروان دکتر علی شریعتی جوانمرگ شد و رخ در نقاب خاک کشید، افرادی از گروه‌ها و جریان‌های مختلف فکری و سیاسی، آگاهانه یا ناآگاهانه از طرز رفتار فردی و سلوک اجتماعی و منش سیاسی و لحن و شیوه بیان و سایر خصال و صفات او تقلید کردند. تشبه و اقتدا به شخصیت‌های مشهور و چهره‌های کاریزماتیک امری است شایع در همه جوامع که کاملا گذرا و بی‌ثمر نیز است. من از فرآیند شکل‌گیری تقلید در ذهن یک شخص- که بیشتر به رشته روانشناسی مربوط است- کمترین شناختی ندارم. بنا به قاعده عرفانی «لا تکرار فی التجلی» و دستاوردهای علوم انسانی مدرن هر شخصی تکرارناپذیر است و هر انسانی یگانه و منحصر‌به‌فرد است اما گاه از برخی قهرمانان و نخبگان به عنوان شخصیت نامکرر یا فرد بی‌نظیر در تاریخ یاد می‌شود، شخصیت‌هایی که به سبب تفرد موجودیت فکری و عملی‌شان امکان تجلی و تبلورشان در دیگران وجود ندارد. شریعتی در زمانه خود و در جای خود مردی سخت فرهمند بود به گونه‌ای که با تعریف و توصیف یک ماجرای ساده می‌توانست سالن پر از جمعیت حسینیه ارشاد را بخنداند و روز دیگر با توصیف واقعه‌ای دیگر کل آن سالن را بگریاند و در غم و اندوه فرو برد. تقلید از چنین انسانی شجاع و آزاده و واجد اراده نیرومند و احساس و عاطفه سرشارکه دردمندانه و هنرمندانه سخن می‌گفت تا حدی قابل فهم است. دست‌کم از زمانی که با شریعتی و آثار و آرایش آشنا شده‌ام،کسان کثیری را با چشم خود دیده‌ام که خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه از ویژگی‌های و حرکات و سکنات شریعتی تقلید کرده و همچنان می‌کنند.کسانی که در خطابه‌های مکررشان به کرات از ژست‌های شریعتی الگو می‌گیرند، لحن و طنین کلام را با زور دردمندانه و معترضانه می‌کنند و به‌زعم خود آسیب‌ها و رنج‌ها و بدبختی‌های جامعه را فریاد می‌کشند به گونه‌ای که گویی فقط آنان می‌توانند آن فلاکت‌ها را حس کنند و متوجه شوند. در حالی که هر راننده تاکسی و تک‌تک مسافرانش در مقام نظریه‌پردازان جامعه توسعه نیافته همان مسائل و موضوعات را هر روز رادیکال‌تر از آن مقلدان شریعتی تفسیر و تحلیل می‌کنند! اگر شریعتی از نوادر تاریخ معاصر ماست، سخن گفتنش از دردها و نابرابری‌ها و ناملایمات جامعه با تمام وجود بود و این را هر شنونده هوشمند و منصفی حتی هم‌اکنون احساس و درک می‌کند. اما مقلدان او به شاعرانی می‌مانند که درد عشقی نکشیده و زهر هجری نچشیده، غزل‌هایی عاشقانه می‌سرایند که ابیات‌شان مشحون از مضامینی همچون درد هجران و شوق دیدار وگریه و ربوده شدن خواب از چشم‌ها و غیره است. مقلدان شریعتی نیز یک مساله از مسائل فکری و یک درد از دردهای اگزیستانسیال او را نیازموده‌اند اما به نحوی در مجامع و محافل نمایان می‌شوند که گویی خود شریعتی از نو ‌زاده شده است. شریعتی هر چه بود خودش بود و علی‌الظاهر ازکسی تقلید نمی‌کرد؛ به تعبیری، اگزیستانس وجودش اصالت داشت اما مدعیان فاقد هرگونه اصالت و خودینگی‌اند، زیرا گاه و بسته به موقعیت درکنار شریعتی از مطهری و بازرگان و حکیمی هم تقلید می‌کنند، در پاره‌ای از موارد همراه با شریعتی، احمد فردید و داریوش شایگان و رضا داوری را اسوه خود برمی‌گزینند،گاه درکنار شریعتی از عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان هم پیروی می‌کنند و در جاهایی مقلد محض سهراب سپهری و احمد شاملو می‌شوند و قس علیهذا. این مقلدان «چهل تکه»، در این معنای مذموم نه به آن معنای ممدوح که شادروان شایگان به کار می‌برد، به‌رغم هیاهوی بسیار در اکتساب نام و شهرت چون اصیل نیستند، اثری پایدار نمی‌گذارند و ماندگار نمی‌شوند. شریعتی به گمان خود، فریادگر دردهای اجتماعی و دینی زمانه‌اش بود. دیگران در روزگار دیگر ‌باید دردهای اگزیستانس و انضمامی خویشتن را فریاد بکشند با گفتار خود، با لحن و طنین خود و با عمل و رفتار سیاسی و اجتماعی خود. تکرار شریعتی به این سبب مطلوب و ممکن نیست که در پی یک انقلاب بزرگ، زمانه ما تماما دیگرگشته است، انسان و جامعه‌اش تماما تغییر یافته است؛ از آن روح‌های ناآرام و عاصی و سرکش و از آن سخنرانی‌های جذاب و هیجان‌انگیز و دلربا و فریبا و حرکت‌آفرین خبری نیست. نه اینکه شریعتی خواننده و شنونده ندارد بلکه ادای او را درآوردن با پاره‌ای از معانی و مضامین بیگانه با این جامعه اثر نمی‌گذارد. تشخیص دقیق روند رخدادها و خواست و قصد مسیر جامعه کاری است که مقلدان مدعی باید انجام دهند سپس اندیشه و عمل روشنفکرانه‌شان را با آن میزان و متناسب کنند. در آن صورت طبیعتا طرز سخن گفتن‌شان هم دگرگون می‌شود و دیگر همانند شریعتی سخن نمی‌رانند. شایان توجه است که برخی از موضع موافق نظام سیاسی کنونی و از رسانه‌های رسمی ادای شریعتی را در می‌آورند و جمعی از موضع مخالف و از رسانه‌های رسمی و غیررسمی. طایفه‌ای ادبیات چپ و تند و شورآفرین شریعتی را همچنان به کار می‌گیرند و هنوز تکیه و تاکیدکلام‌شان عبارت است از برابری، عدالت، حمله به سرمایه‌داری و نئولیبرایسم و اقتصاد آزاد و بیزاری از طبقات ثروتمند و مرفه و چپاولگر و دفاع از مستضعفان و فقیران و تهیدستان و گرسنگان و کارگران و دانشجویان. جماعتی در ادامه راه روشنفکری شریعتی، ایدئولوژیک شدن دین، حکومت دینی، سیاست فقهی و دینداری معیشت‌اندیش را مانع اصلی توسعه و پیشرفت جامعه قلمداد می‌کنند. جمعی با همان ادبیات و لحن شریعتی از مقولات و مفاهیم فلسفی و جامعه‌شناختی معاصر استفاده می‌کنند و عامل ضعف و بدبختی جامعه را مانند همه جوامع توسعه نیافته معاصر دیگر، سیطره اندیشه متافیزیکی، سلطه باورهای تئولوژیک، زندگی تکنولوژیک و نیست‌انگاری و مشکلات و عوارض آن می‌دانند؛ تعابیر و مفاهیمی که در دانشگاه خانه دارند و کاربست بی‌رویه و مکرر و بدون ذکر و فکر آنها در محافل عمومی و رسانه‌های جمعی نه تنها اثر و ثمری نخواهد داشت بلکه بر آشفتگی‌های فکری نیز خواهد افزود. «یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد.» این گروه‌ها گمان می‌کنند با تقلید از بیان خطابی خاص شریعتی در روح جامعه تاثیر خواهند نهاد اما می‌دانیم که چون در تقلید هیچ گونه اصالت و خلاقیت نیست به ناگزیر محتوایش زود عیان و رسوا می‌شود و چندان نمی‌پاید. از آنجا که مقلدان فاقد خودینگی‌اند،کارشان ماندگار نمی‌شود. «از محقق تا مقلد فرق‌هاست/ کاین چو داوود است آن دیگر صداست». مقلدان در ساحت‌های مختلف علمی و فلسفی و روشنفکری به مقام تحقیق نمی‌رسند مگر اینکه نخست از افکار و باورهای مراجع تقلیدشان عبور کنند، آنان نخست باید عقاید و ارزش‌های پدران‌شان را بکشند تا خود اندیشه و آرمان و ارزش نو بیافرینند. مقلدان شریعتی هنوز پدرکشی را مرتکب نشده‌اند تا خود از آغاز بپرسند، بیندیشند و رای و نظر دهند.کسانی که در اینجا و آنجا به عنوان «متفکر»، «فیلسوف»، «جامعه‌شناس» و «شاعر» و «روشنفکر» از شریعتی تقلید می‌کنند، در بهترین حالت حرافانی پرگو هستند که در سطح نااصالت «فرد منتشر» به وراجی و بیهوده‌گویی اشتغال دارند.
شریعتی فردی بود رهرو که تنها و مصمم در مسیری که خود انتخاب کرده بود،گام برمی‌داشت و به سبب اصالتش توانست اثر بگذارد. از این‌رو یک ‌سال بعد از درگذشتش در عینیت جامعه متحقق شد. او یک بار با تمام وجودش در جامعه ما به واقعیت عینی بدل شد و از آن پس نه او تکرارپذیر است و نه آن حوالت تاریخی؛ نه شریعتی تکرارپذیر است و نه آن روح زمانه؛ نه شریعتی تکرارپذیر است و نه آن حدت و حرارت بالای روزگار برای جوشیدن و خروشیدن. بنابراین کسانی که ادای شریعتی را در می‌آورند، بهتر آن است که به خویش برگردند و نغمه‌ای تازه ساز کنند. نغمه تازه صرفا با حوالت دیگر هستی و مشارکت انسان دیگر ممکن و میسر است. مقلدان پرمدعای شریعتی کمترین تاثیر از تاثیرات او را نمی‌توانند بگذارند وکمترین تغییر از تغییرات او را نمی‌توانند به وجود آورند. در دوره دیگر از تاریخ ما از نو شخصیتی دیگر ظهور می‌کندکه نه گفتار و رفتار و پندار وکردارش شباهتی به ویژگی‌های شریعتی دارد و نه اساسا در فکر تشبه به شریعتی می‌تواند باشد. شخصیت‌های تاریخی محصول حوالت تاریخ یک جامعه وکوشش‌ها و مجاهدت‌های سازگار با آن رخدادند. شخصیت‌های تاریخی هنگامی که همه‌ چیز برای رخداد نو آماده است، برمی‌خیزند و اثرشان را می‌گذارند. مقلدان شریعتی نه می‌توانند به شریعتی دیگر بدل شوند و نه قادرند شخصیت جدیدی باشند که تاریخ کنونی ما می‌طلبد زیرا «وقتی ما همه یک نوع می‌اندیشیم هیچ یک از ما نمی‌اندیشد.» فرد یا افرادی می‌توانند دگرگونی فکری و عملی پدید آورند که منفرد و یگانه و بی‌نظیر باشند و این پیش از هر چیز به اصالت اگزیستانس‌شان بازمی‌گردد.

منبع :اعتماد

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.