تاریخ انتشار : چهارشنبه 2 فروردین 1402 - 11:00
کد خبر : 126623

شاه هم نیروهای لباس شخصی داشت؟/صلوات‌های بی‌جا و حمله به فیضیه

شاه هم نیروهای لباس شخصی داشت؟/صلوات‌های بی‌جا و حمله به فیضیه

آرمان شرق-گروه سیاست:یکی از اساتید، گویا آشیخ علی قدیری، می‌گفت: با توم شدیدی به سر من زدند و گفتند بگو جاوید شاه. من هم از ترس جانم گفتم جاوید شاه. دوباره چماق را بالا بردند و گفتند: بلند بگو جاوید شاه. ناچار شدم بلند و با حضور قلب بگویم جاوید شاه!

شاه هم نیروهای لباس شخصی داشت؟/صلوات‌های بی‌جا و حمله به فیضیه

 ایرنا- دوم فروردین مصادف با حمله عمال شاه به مدرسه فیضیه قم است. این هجوم که توسط نیروهای لباس شخصی پادشاه وقت انجام شد تاثیر بسیاری در دور شدن قشر روحانیت از این حکومت بر جای گذاشت. آیت الله ابراهیم امینی از مبارزان زمان شاه روایت خود از آن روزها را بیان می‌کند.

آیت الله ابراهیم امینی می‌نویسد: حمله در روز دوم فروردین ۱۳۴۲ مصادف با وفات حضرت صادق(ع) انجام شد. اواخر اسفند ۱۳۴۱ علما و مراجع در یک نشست تصمیم گرفتند به مردم اعلام کنند که به عنوان اعتراض به دولت در تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی از مراسم عیدنوروز صرف‌نظر کنند.

خلخالی: جرات این کار را ندارند

در آن روز در منزل امام مراسم عزادرای برای امام صادق(ع) برپا بود. من به منظور شرکت در آن مراسم به سوی منزل امام حرکت کردم. در بین راه دیدم تعدادی اتوبوس درب مدرسه حکیم نظامی توقف کردند. افرادی از آن پیاده شدند و به داخل مدرسه رفتند. افراد لباس شخصی داشتند ولی از قیافه آنها پیدا بود نظامی هستند.به سوی منزل امام حرکت کردم. مراسم روضه خوانی در منزل برپا بود ولی امام در منزل مقابل منزل خود سکونت داشت.

خدمت ایشان رسیدم. آقای منتظری و آقای خلخالی و چند نفر دیگر نیز حضور داشتند. من جریان مشکوک اتوبوس ها را نقل کردم و گفتم:‌ ظاهرا نظامی و کماندو هستند و بعید نیست که قصد حمله داشته باشند.

آقای خلخالی گفت: این حرف‌ها چیست؟ جرات این کار را ندارند.

صلوات‌های بیجا و اخلالگر

چند دقیقه بعد از داخل مجلس خبر دادند به هنگام سخنرانی یکی از وعاظ، چند نفر از گوشه و کنار مجلس بی‌جهت صلوات می‌فرستند و در نظم جلسه اخلال می‌کنند. امام به یکی از حاضران( گویا خلخالی) فرمود: برو و به اینها بگو اگر اخلالگری کنید به مردم می‌گویم شما را تنبیه کنند.

خود امام هم در جلسه حاضر شدند. اخلالگران ترسیدند و از هرگونه اقدامی خودداری کردند. گویا خود آنها احساس کردند که منزل امام جایگاه مناسبی برای اجرای هدف (سرکوب) نیست و واقعا هم همین طور بود. اگر در آنجا اقدامی کرده بودند با توجه به محدود بودن مکان و کثرت جمعیت و راه فرار نداشتن مردم، تلفات زیاد می‌شد. گویا نقشه آنها عوض شد.

عصبانیت امام از یک پیشنهاد

بعد از ختم جلسه به منزل رفتم. شنیدم که قرار است بعد از ظهر آیت الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه مجلس روضه خوانی داشته باشند. جهت شرکت در مجلس سوگواری به آنجا رفتم. گروهی از همان چهره‌ها را که صبح درب مدرسه حکیم نظامی دیده بودم در اطراف حوض مدرسه فیضیه مشاهده کردم. آیت الله گلپایگانی و جمعی از علما و طلاب و جمعی از مردم قم در جلسه حضور داشتند.

سخنران مجلس آقای حاج انصاری قمی واعظ معروف بود. در اوایل منبر ایشان از گوشه و کنار مجلس سر و صدا و صلوات های بیجا شروع شد. آقای انصاری سعی می‌کرد آنها را آرام کند ولی نمی‌شد. من با مشاهده وضع موجود به سوی منزل امام حرکت کردم تا جریان را به ایشان اطلاع دهم. امام در اتاق بیرون با چند نفر از علما و طلاب نشسته بودند. طولی نکشید که چند نفر از طلاب کتک خورده و سر و دست شکسته وارد بیت امام شدند و جریان فیضیه و ضرب و شتم طلاب را تعریف کردند.

وضع خطرناکی بود. احتمال می‌رفت مزدوران رژیم به بیت امام نیز حمله کنند. بعضی حاضران پیشنهاد کردند درب منزل امام بسته شود. آیت الله لواسانی نیز که نزدیک امام نشسته بود این پیشنهاد را به امام عرضه داشت و تایید کرد. امام فرمود: نه

اصرار کردند، امام برآشفت و گفت: نه! این چوب‌ها را باید بر سر من می‌زدند، اکنون درب خانه‌ام را به روی افراد کتک خورده ببندم. اگر اصرار کنید به سوی فیضیه حرکت می‌کنم.

رژیم گور خود را کند

طولی نکشید که منزل پر از جمعیت شد. نزدیک غروب بود. امام از اتاق بالا به قصد اقامه نماز مغرب و عشا پایین آمد. نماز مغرب و عشا را به امامت ایشان خواندیم، در حالی که احتمال حمله کماندوها وجود داشت. بعد از خاتمه نماز امام به اتاق بالا رفت و برای انبوه حاضران در حدود بیست دقیقه صحبت کرد. متاسفانه متن کامل سخنرانی را به یاد ندارم، آنچه من به یاد دارم این بود که فرمود: رژیم رفت، گور خود را کند، حمله به فیضیه و مراسم عزاداری حضرت صادق(ع) کار کوچکی نیست، این ها اسباب سقوط خود را فراهم کردند.

بعد از سخنرانی داغ و تحریک‌کننده و امید بخش امام به منزل رفتم. اخبار اسفناکی از ضرب و شتم و حتی قتل تعدادی از طلاب و علما به گوش می‌رسید و جو ترسناکی را به وجود آورده بود.

حمله لباس شخصی‌های شاه به فیضیه

فردای آن روز برای مشاهده آثار جنایت به مدرسه فیضیه رفتم. حیاط مدرسه پر از سنگ و آجر و چوب بود. درب بسیاری از حجره‌ها شکسته بود. آجرهایی که در طبقه دوم به عنوان نرده به کار رفته بود همه تخریب شده بود. فرش ها و زیلوها و اسباب و وسایل زندگی طلبه‌ها به این طرف و آن طرف پراکنده و شکسته بود. کتاب های طلاب پراکنده و پاره شده بود.

شاهدان عینی جریان حوادث تلخ و وحشیانه آن روز را چنین تعریف می‌کردند:

اواخر منبر آقای حاج انصاری درب مدرسه بسته شد. با فرمان یک نفر ( گویا سرهنگ مولوی)‌کماندوهای حاضر با عنوان دهقان‌ها، شعار جاوید شاه و مرگ بر مرتجع را شروع کردند. مجلس به هم ریخت. آیت الله گلپایگانی را بعضی اطرافیان به یکی از حجره‌ها هدایت کردند. کماندوهای وحشی با باتوم و بوکس به جان طلاب و علمای بی‌دفاع افتادند. می‌زدند و دشنام می‌دادند و می‌گفتند بگویید جاوید شاه.

طلاب و علمای حاضر به حجره‌ها پناه بردند و درب‌ها را بستند. بعضی طلاب هم از درب پشت مدرسه به رودخانه گریختند. گروهی هم به طبقه دوم رفتند و برای دفاع از طلاب در صحنه آجرها را می‌کندند و به سر و کله کماندوها پرتاب می‌کردند.

از ترس جانم گفتم!

مزدوران رژیم از پله‌ها بالا رفتند و طلاب مدافع را شدیدا مورد ضرب و شتم قرار دادند و تعدادی از آنها را به پایین پرتاب کردند. درب تک تک حجره ها را می‌شکستند و کسانی را که به آنجا پناه برده بودند را مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دادند و می‌گفتند: بگویید جاوید شاه.

یکی از اساتید، گویا آشیخ علی قدیری، می‌گفت: با توم شدیدی به سر من زدند و گفتند بگو جاوید شاه. من هم از ترس جانم گفتم جاوید شاه. دوباره چماق را بالا بردند و گفتند: بلند بگو جاوید شاه. ناچار شدم بلند و با حضور قلب بگویم جاوید شاه!

منبع: خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.