بدهی یک حقیقتِ زندگی است
آرمان شرق- باید در نقطهای به تجدید ساختار روی آورد، در غیر این صورت همه اقتصاد به مالکیت گروه بسیار کوچکی از مردم در رأس هرم درمیآید، مانند آنچه در رم بود. اینگونه بود که جمهوری رم به امپراتوری رم انجامید و متمرکز شد. هر اقتصاد مالیشدهای گرایش به تمرکز دارد. نهفقط ثروت، که با تمرکز ثروت، به تمرکز قدرت سیاسی و تصمیمسازی، و سرانجام نیروی نظامی در دست طبقه مالداران میرسیم.
گفتوگویی با مایکل هادسون ترجمه: شهریار خواجیان: بدهی یک حقیقتِ زندگی است، حتی اگر یکی از ماندگارترین مشکلاتی باشد که جهان ما را آشفته و سردرگم کرده است. خانه شما، کالاهای مصرفی، مدرک تحصیلی، و اگر در آمریکا زندگی کنید، مراقبت پزشکیتان، به احتمال زیاد همه از طریق بدهکاری ممکن شده است. بحرانهای اقتصادی ادواری از جمله پیامدهای آن هستند. هر زمان چنان بحرانهایی سر بلند کنند، فراخوانهایی برای بخشش بدهی داده میشود. اما قدرتهای تصمیمگیر و سپاهی از مفسران هشدار میدهند که چنین تلاشهایی باید
ترجمه: شهریار خواجیان: بدهی یک حقیقتِ زندگی است، حتی اگر یکی از ماندگارترین مشکلاتی باشد که جهان ما را آشفته و سردرگم کرده است. خانه شما، کالاهای مصرفی، مدرک تحصیلی، و اگر در آمریکا زندگی کنید، مراقبت پزشکیتان، به احتمال زیاد همه از طریق بدهکاری ممکن شده است. بحرانهای اقتصادی ادواری از جمله پیامدهای آن هستند. هر زمان چنان بحرانهایی سر بلند کنند، فراخوانهایی برای بخشش بدهی داده میشود. اما قدرتهای تصمیمگیر و سپاهی از مفسران هشدار میدهند که چنین تلاشهایی باید محدود و سنجیده باشد، مبادا به هرجومرج و نابسامانی منجر شود. مایکل هادسون دیدگاه متفاوتی دارد. وی که اقتصاددان پیشین بانک چیس منهتن و مشاور دولتهای گوناگون بوده کتاب بسیار تأثیرگذار «ابرامپریالیسم» را نوشته و در آن توضیح داده که چگونه برآمدن یک نظام پولی بینالمللی بر پایه دلار در دوران پس از جنگ دوم جهانی راه به کمک به تأمین هزینههای نظامی نامحدود آمریکا بُرد. هادسون که اکنون استاد اقتصاد در دانشگاه میسوری-کانزاس سیتی است، در تلاش برای یافتن خاستگاه بدهی و مالکیت خصوصی به کندوکاو باستانشناسانه روی آورد. وی با برانکو مارسهتیک از نشریه ژاکوبن درباره نتایج این پژوهش، کتابِ ۲۰۱۸ خود، «… و بدهیهای آنها را ببخش: وام، توقیف و بازپرداخت از دوره مالی عصر برنز تا سال جشن بخشایش» مصاحبه کرده است. در این کتاب درباره همهچیز، از بخشایش بدهی در جوامع باستانی تا خطابودن آنچه درباره مسیحیت میدانیم، صحبت میشود.
شما این مسئله را مطرح میکنید که با نگاه همهجانبه به تاریخ انسان، رابطه امروزی ما با بدهی و درک آن بیهمتاست. رابطه جوامع باستانی با بدهی چگونه بود و چگونه آن را کنترل میکردند؟
تقریبا همه بدهیها در جامعه واقعا باستانی بینِ شخصی و از نوع چیزی بود که اروپاییها بدهی از نوع «جبران خسارت» (wergild) مینامیدند. اگر شما زخمی به کسی میرساندید، یا بازوی کسی را میشکستید، یا کسی را میکشتید، جامعه باستانی دو گزینه داشت: یا با کسی دشمنی داشتید و خانواده شما برای شما میجنگید، یا جبران خسارت و تعارض را حلوفصل میکردید. رفتهرفته، پرداخت «جبران خسارت»، به شکل پول- یا اگر قضیه جدی بود، به صورت کنیزکان یا گلّه- به واژه بدهی تبدیل، و برای جرم، این واژه مورد نظر «گناه» شد. پس، معنای اصلی دعای ربانی۱ به عبری و یونانی، «بدهی ما را ببخشای» بود. در میانرودان، با اقتصاد کشاورزی، بیشتر بدهیها به کاخ یا معابد بود. تعهدات مالی در سراسر سال تأدیه میشد. در هزاره سومِ پیش از میلاد در سومر، یا هزاره دوم پیش از میلاد در بابل، اگر طی سال برداشت محصول به یک کافه میرفتید، برگهای را به صاحب کافه، و به کاخ برای پیشدریافت حیوانات، آب یا نهادههای کشاورزی میدادید، و همه چیز از طریق اعتبار انجام میپذیرفت. بدهیها همه در صحن خرمنکوبی و به صورت غله پرداخت میشد، و یک واحد غله معادل یک واحد نقره بود.
اما گاه، محصول غله بد بود، یا جنگ و قحطی پیش میآمد، و توان پرداخت نبود. در آن زمان، مطابق قوانین حمورابی، میگفتید، «اگر «حداد»، خدای توفان، بیاید و محصول غله را نابود کند، پس آنگاه بدهیها نباید پرداخت شوند». جامعه در هزارههای سوم و دوم و حتی در هزاره اول پیش از میلاد اینگونه عمل میکرد. زمانی که یک حاکم جدید بر تخت مینشست، یا به دلایل دیگر – پایان جنگ، یا دلیلی برای لغو بدهی – بدهیها لغو میشد، خدمتکاران مقروض آزاد میشدند که به خانوادهشان بپیوندند، و وثیقهای که نزد ارباب گذاشته بودند، پس داده میشد. اما چه اتفاقی میافتاد اگر آن بدهیها پاک نمیشد؟ به ناگاه همه آن مردم بدهکار تبدیل به خدمتکار آن شخص طلبکار و ثروتمند میشدند. شما این موضوع را نیز مطرح میکنید که این مسئله در قلب داستانهای کتاب مقدس که فکر میکنیم با آنها آشناییم وجود دارد. این چیزی است که نخستین خطبه مسیح به آن میپردازد. زمانی که وی به کنیسه رفت و طومار عیسای پیامبر را گشود و گفت، «من آمدهام که سال خداوند را اعلام کنم»، که لغو بدهیــ سال جشن بخشایشــ بود، که از بابل به یهودیت وارد، و در سراسر خاور نزدیک اعمال میشد. کسانی که انجیل را ترجمه کردند واقعا نمیدانستند که معنای این واژهها چیست. معنای «سال خدا» چیست؟ معنای «درور» (deror) چیست؟، که همانا لغو بدهیها بود. تنها پس از آنکه آشورشناسان شروع به دریافتن آن کردند که چگونه همه جوامع خاور نزدیک لغو بدهی داشتند، همچنانکه انسانشناسان آن را درمورد همه، از سرخپوستان بومی آمریکا تا مردم قلمروهای اروپایی، یافتند، این روال بازگشت توازن و تعادل مرسوم شد. تصور این بود که چگونه مانع از بیثباتی و قطبیشدن جامعه شویم؟ و پاسخ آن لغو بدهیها بود.
چگونه این نگرش به بدهی و لغو بدهی تغییر کرد؟
مفهومی به نام بهره در غرب، در همه اسناد زبان یونانی آغازین از ۱۶۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد، وجود نداشت. فکر بدهی حامل بهره برای نخستین بار در حدود قرن هشتم پیش از میلاد پدید آمد، و سرکردگان محلی همه به ناگاه به آنچه شماری از تاریخنگاران خاندانهای مافیایی مینامند، تبدیل شدند. آنها تا حوالی قرون هفتم و ششم پیش از میلاد راهی برای انحصار نسبی زمین یافتند. اصلاحطلبان در سراسر یونان و ایتالیا، انقلاباتی را به راه انداختند، و این اصلاحطلبان بعدها «خودکامگان» نامیده شدند. کل جنگهای جوامع اولیه برای این بود: چگونه مانع آن شوند که جمعیت به ورطه بندگی بیفتد؟ کاخها دلیلی برای این کار داشتند. اگر خردهکشاورزانی بودند که محصولشان بابت بدهی نصیب وامدهندهها میشد و به جای اینکه به بیگاری روی دیوارهای قصر و کندن کانال آبیاری مشغول شوند مجبور میشدند روی زمین وامدهندهها کار کنند، خلاصه اگر این کشاورزان گرفتار بدهی به وامدهنده میشدند، دیگر نمیتوانستند مازاد محصولات و کار خود را [به عنوان مالیات] به قصر بپردازند. [درنتیجه] حکومت به دست وامدهندهها میافتاد.
حاکمان در خاور نزدیک، همه تا احتمالا شاهان اولیه رم، میگفتند، «کاری که باید بکنیم این است که مانع آن شویم که طبقه بستانکار یک توانگرسالاری(oligarchy) مستقل شود. زیرا اگر آنها از ما مستقل شوند، و به مازاد اقتصادی دست یابند، از این نیروی کار برای استخدام یک ارتش استفاده و ما را سرنگون میکنند و به یک حکومت و دولت تبدیل میشوند». بنابراین همواره بین حکومت حامی جامعه در برابر طبقه بستانکار- توانگرسالاران- کشمکش وجود داشت، و این الیگارشی خواستار استقلال بود و نمیخواست لغو بدهیای صورت گیرد. و این جنگی بود که به مدت چهار قرن تا پیش از زمان مسیح جریان داشت. مسیحیان نخستین اساسا طرفدار جشن بخشایش بودند و میکوشیدند که بدهیها را لغو کنند.
چگونه بدهی و قدرت رو به فزونی بستانکاران در تاریخ آشوبزده رم نقش ایفا کردند؟
در رم، شاهان خطاکار در حوالی ۵۰۹ پیش از میلاد توسط یک الیگارشی، که اساسا میخواست بقیه جمعیت رم را به بندگی فروکاهد، سرنگون شدند. کل جمهوری رشتهای دراز از شورشهای پیاپی را تجربه کرد که خواهان لغو بدهی و بازتوزیع زمین بودند. همه اینها دموکراسی نامیده میشد. دموکراسی برای الیگارشی بدان معنا بود که همه بستانکاران برابر باشند، و از این رو آزادی به معنای آزادیِ بردهکردن بقیه جمعیت بود.
دموکراسی در سراسر دوران باستان به معنای بندگی برای بیشتر مردم بود. ارسطو بسیار در این مورد روشن صحبت کرده است. وی میگوید، «بسیاری از شهرها قانون اساسیای دارند که ظاهر دموکراسی به آنها میبخشد، اما آنها به واقع الیگارشی هستند». و در حقیقت، به نوشته ارسطو، هر دموکراسی گرایش به تبدیلشدن به الیگارشی دارد، که ثروتمندان ثروت بیندوزند، و آنگاه الیگارشی خود را به یک اشرافیت موروثی تبدیل کنند، و بر بقیه جامعه برتری جویند. جوامع با کل این پیشینه به جهان مدرن رسیدند، که سنت لغو بدهی را برانداخت، سنتی که مردم را از انقیاد بدهی و آنچه باعث بندگی میشد، رها میساخت. این تفکر مدرن بر آن بود که قانون تغییرناپذیر است.
تاریخنگاران اکنون میگویند، «خوب، امپراتوری رم چندان هم بد نبود. ببین چقدر ثروتمند شد»؛ اما این ثروت کاملا در دست یک درصد مردم بود، و ۹۹ درصد بقیه وابسته به زمین بودند. اگر دفترهای متأخر انجیل عهد جدید را بخوانید، سراسر دفتر «مکاشفات»، درباره این است، «ما در آخر زمان زندگی میکنیم، که وحشتناک است، رم آن موجود وحشی است. امیدی وجود ندارد. کاری نمیشود کرد جز قربانیشدن و مردن، به این امید که در جهان دیگر، وضع بهتر باشد، و شاید هم مسیح بخواهد بازگردد». کل ایده ضد رمی بود. هر اقتصادی را کسی برنامهریزی میکند. پرسش این است که آیا بستانکاران آن را برنامهریزی میکنند، چنانکه امروز میبینیم؟ یا اینکه دولت یا حاکمی داریم که میگوید، «شغل من حفظ ثبات جامعه و جلوگیری از قطبیشدن آن است، تا بتوانیم بقای خود را تأمین کنیم و تاب آوریم و پیش برویم؟». بستانکاران اهمیتی به تابآوری نمیدهند. جدول زمانی آنها تقریبا کوتاهمدت است.
با توجه به اینکه ما در جوامع بسیار مقروضی زندگی میکنیم، این موضوع برای بازسازی پس از همهگیری چه پیامدهایی دارد؟
گرایش هر اقتصادی که بدهی حامل بهره دارد، به طور کلی رشد سریعتر بدهی از اقتصاد است. شما یک بدهی تصاعدی دارید که هر چند سال دو برابر میشود، و اقتصادها هرگز نمیتوانند به پای آن برسند. گرایش بدهی برای هر خانواده، هر مؤسسه و هر اقتصاد رشد سریعتر از توانایی پرداخت است تا زمانی که سقوط فرا رسد. و زمانی که از پرداخت باز مانید، یا مال خود را از دست میدهید، یا به این یا آن شکل خدمتکار بستانکار خود میشوید، و اگر قرار باشد بدهیتان را با کار پرداخت کنید، باید هرچه تولید میکنید را به وی پرداخت کنید. اگر بدهیها را لغو نکنیم- که جوامع باستانی چنین میکردند و هسته مرکزی مذهب باستانی همین بود- با یک تمرکز مالکیت اموال در دست بستانکاران روبهرو میشویم. هر اقتصادی که بدهی حامل بهره دارد، باید در نقطهای به تجدید ساختار روی آورد، در غیر این صورت همه اقتصاد به مالکیت گروه بسیار کوچکی از مردم در رأس هرم درمیآید، مانند آنچه در رم بود. اینگونه بود که جمهوری رم به امپراتوری رم انجامید و متمرکز شد. هر اقتصاد مالیشدهای گرایش به تمرکز دارد. نهفقط ثروت، که با تمرکز ثروت، به تمرکز قدرت سیاسی و تصمیمسازی، و سرانجام نیروی نظامی در دست طبقه مالداران میرسیم.
منبع: ژاکوبن
پینوشت:
۱- ای پدر مقدس، که در ملکوتی، مقدس باد نام تو. پادشاهی تو میآید؛ تو در زمین خواهی بود، همچنانکه در ملکوت اعلایی. نان امروزمان را به ما برسان؛ و ما را برای قانونشکنیمان ببخش، همانطور که ما قانونشکنی آنان را در مقابل تو میبخشیم، و ما را نه به وسوسه، که رهایی از شیطان رهنمون فرما. آمین./شرق
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰