انتشار تصویر مدفن این هوادار که با پرچم پرسپولیس پوشانده شده، بازتاب وسیعی داشت و بسیاری را متاثر کرد. این نخستین بار نیست که یک هوادار متعصب فوتبال در اثر ثبت نتایج ناخوشایند برای تیم محبوبش جان می‌دهد. طی یک سال گذشته دست‌‌کم ۱۰ مورد رسمی در این زمینه گزارش شده و این باز غیر از مواردی است که به هر دلیلی رسانه‌‌ای نمی‌شود. شاید مشهورترین تراژدی از این دست، مرگ غم‌‌انگیز یک هوادار پرسپولیس بعد از شکست این تیم در فینال لیگ قهرمانان آسیا بود؛ همان که یحیی گل‌‌محمدی با حضور در منزلش، مدال نقره لیگ قهرمانان را به فرزند بازمانده از آن مرحوم اهدا کرد. به‌طور کلی اما سه نکته در این مورد قابل توجه به نظر می‌‌رسد.

اول؛ تعصب به فوتبال خوب است، اما نه در آن حد که باعث مرگ انسان‌‌ها شود. فلسفه فوتبال، سرگرم‌‌سازی، خلق نشاط و شور اجتماعی و نیز تخلیه سالم انرژی و احساسات است. هیچ عقل سلیمی نمی‌‌پذیرد که یک پدیده زندگی‌‌ساز تبدیل به عنصری مرگ‌‌آفرین شود. شایسته است همه کسانی که دستی بر آتش دارند، از باشگاه‌ها تا رسانه‌ها و خود هواداران در کنترل احساسات و تعصب مردم نسبت به تیم‌‌ها بکوشند و فضایی نسازند که آدم‌‌های بی‌‌گناه به خاطر یک باخت ساده چنین پرپر شوند. متاسفانه بسیاری از کانال‌‌های هواداری صرفا به خاطر دستیابی به مقاصد مالی خود چنان فضایی به وجود می‌‌آورند که هواداران گمان می‌کنند شکست تیم محبوب آنها نقطه پایان جهان است. کل‌‌کل‌‌های شدید، کری‌‌خوانی‌‌های سخیف و حماسه‌‌سازی‌‌های بی‌‌مبنا در ایجاد این اتمسفر بی‌‌تاثیر نیست. تحت هیچ شرایطی مرگ و زندگی آدم‌‌ها نباید به عملکرد تعدادی بازیکن میلیاردر گره بخورد. به ویژه اینکه در فوتبال هیچ برد و باختی ماندگار نیست و جای برنده و بازنده خیلی زود عوض می‌شود.

فوتبال و جان؟ نمی‏‌ارزد

دوم؛ اینکه «فوتبال» در ایران برای گروهی از مردم اینقدر اهمیت پیدا کرده و به حیات آنها گره خورده، شاید نشان‌دهنده کمبود مجاری سالم سرگرمی و مجال‌‌های مکفی و استاندارد برای تخلیه احساسات هم هست. شما حتی اگر از جدی‌‌ترین مسوولان کشور هم سوال کنید، احتمالا تصدیق خواهند کرد که مناسبات شاد، دورهمی‌‌های مفید، تفریحات استاندارد و سبک زندگی آمیخته به هیجان در ایران جای چندانی ندارد. اغلب همین فوتبال است و هواداری آدم‌‌ها از تیم‌‌های‌‌شان. در نتیجه برخی کار را چنان سخت می‌گیرند که نتیجه‌‌اش می‌شود ایست قلبی به خاطر نتایج تیم محبوب‌‌شان. اگر «جان» را هزینه فوتبال می‌کنیم، این یعنی بخشی از ساختار اجتماعی ما غلط است.

سوم؛ در نهایت بازیکنان و مربیان دو تیم باید به این اتفاقات توجه کنند و به یاد بیاورند که چه مسوولیت سنگینی دارند. مخصوصا بازی در تیم‌‌های پرهواداری مثل پرسپولیس و استقلال، صرفا به یک تعهد حرفه‌‌ای خلاصه نمی‌شود. قرارداد با این تیم‌‌ها یک دنیا تعهد اخلاقی و اجتماعی هم به دنبال دارد. بازیکن نمی‌تواند بگوید باختم که باختم. مربی نمی‌تواند فقط تا نوک بینی‌‌اش را ببیند و هر زمان خاطرش کمی مکدر شد، استعفا بدهد یا تمرین را تعطیل کند. برای این مردم عاشق باید سخت جنگید و تلاش کرد. هیچ بازیکنی نمی‌تواند همیشه برنده و موفق باشد یا از مرگ یک انسان جلوگیری کند، اما وظیفه اوست که بیشترین انرژی‌‌اش را در زمین بگذارد. به این شکل، او هم نانش را حلال کرده و هم هر آنچه از دستش برمی‌‌آمده برای پاسداشت احساسات هواداران انجام داده. بقیه‌‌اش از دست او خارج است. فقط وای به وقتی که بازیکن همه زورش را در زمین نگذارد. در این شرایط اغراق نخواهد بود اگر بگوییم نفرات کم‌‌کار در رقم خوردن تراژدی‌‌هایی مثل مرگ هواداران دخیل هستند./دنیای اقتصاد