آیا امکان عاشق شدن را از دست دادهایم؟
آرمان شضرق-گروه جامعه:امروزه دیگر برای کسی که دوستش داریم نامه نمینویسیم. زوجیت در شکلهای متعارف و نامتعارف خودش، از نامهنگاریهای عاشقانه تهی یا کمرنگ شده است. پرسش جامعهشناختی-فلسفی مهمی در بین است که بازتاب روابط ما در ساختارهای جدید است. عشق در ساختارهای نو، متحول شده و ظهور دیگری یافته است. تظاهری متمایز از آنچه در گذشته داشته. احتمالا یکی از این تفاوتها نامهنگاری است. به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ آیا ما امکان عاشقی را از دست دادهایم؟
آیا امکان عاشق شدن را از دست دادهایم؟
عباس نعیمیجورشری
الف. مشاهده مستقیم؛ بیان مساله
پیادهرو زیر گامهایم جاری است.
درب کتابفروشی را باز میکنم.
سلام.
بین قفسهها میگردم…
دو مرد وارد میشوند. یکی پر سر و صدا عنوانی را جستوجو میکند.
عصرهایی که تایمم آزاد میشود خودم را به قدم زدن و کتابفروشی و احیانا هدیه دادن کتاب به خودم دعوت میکنم! جستوجو بین کتابها لذت وافری دارد. به خصوص وقتی یک کتاب خوب با قیمت قدیمی پیدا میشود چنان لذت نوشیدن آب یخ در گرمای عطشآفرین است.
از قفسههای فلسفه، علوم اجتماعی، علوم سیاسی و تاریخ به سمت زبانشناسی و نقد ادبی میروم. یک کتاب نامرتبط در قفسه پیدا میکنم. با لبخند به فروشنده توضیح میدهم که موضوع این کتاب مربوط به قفسه دیگری است.
پسر و دختری میآیند، کتاب میخرند و میروند…
دو خانم جوان میآیند و میپرسند و میروند…
ردیف پایین چشمم میافتد به «نامههای عاشقانه جویس به همسرش نورا». ورق میزنم…
به کتب دیگری بر همین سبک فکر میکنم.
نامههای عاشقانه کامو، جبران و…
کتب بسیاری بر مبنای نامههای نویسندگان یا متفکران به همسران یا معشوقههایشان منتشر شده است.
به فکر فرو میروم…
ایدهای در ذهنم میجوشد. سوژه مرکزی یک پرسش.
امروزه دیگر برای کسی که دوستش داریم نامه نمینویسیم. زوجیت در شکلهای متعارف و نامتعارف خودش، از نامهنگاریهای عاشقانه تهی یا کمرنگ شده است.
پرسش جامعهشناختی-فلسفی مهمی در بین است که بازتاب روابط ما در ساختارهای جدید است. عشق در ساختارهای نو، متحول شده و ظهور دیگری یافته است. تظاهری متمایز از آنچه در گذشته داشته. احتمالا یکی از این تفاوتها نامهنگاری است. به راستی چه اتفاقی افتاده است؟ آیا ما امکان عاشقی را از دست دادهایم؟
ب. چشماندازها
این تاملات دربردارنده حداقل دو چشمانداز اصلی است:
ب. ۱. مکان استقرار؛ فاصله
برای اینکه برای کسی نامه بنویسیم، لازم است در جوار او نباشیم. فاصلهای در بین باشد. جغرافیای ما از همدیگر متفاوت باشد. #مکان عنصر مهم این تحلیل است. ما که موجوداتی #مکان_مند هستیم بخشی از منویات و درونیاتمان گره خورده به مکان زیستی. لازم است معشوق در مکان دیگری غیر از مکان ما باشد. لازم است در دسترس او نباشیم. تکنولوژیهای نو و اسمارتفونها این امکان دوری را به حداقل کاهش دادهاند. ترکیب کلیدی بحث در اینجا رقم میخورد؛ امکان دوری! در اینجا #دوری را چنان یک پتانسیل تولید مطرح مینمایم؛ پتانسیل تولید نامه ذیل تولید عواطف و اندیشه و فلسفیدن. این مدخل در عصر جدید ضعیف شده است.
وصالگرایی در تاریخ بشر همواره تلاش کرده میوههای پیوند با معشوق را ترسیم کند. وصالگرایان در متن زبانی رمان، شعر، تئاتر، معماری، عرفان و فلسفه بر اتمسفری تاکید داشتهاند که در پیوند عاشق و معشوق رقم میخورد یعنی در همجواری آنها. پتانسیلهای نزدیکی توضیح داده شده است. در این بین متون زیادی بر هجران و دوری اشاره داشتهاند، اما موضع آنها شکایت و گلهگزاری بوده است. بنابراین کمتر به ظرفیتهای دوری تاکید رفته است. نامهنگاری و محتوای برآمده از دل آن نمونهای از این ظرفیت است. در نامه، فرم و محتوا توامان همدیگر را بازسازی میکنند. در این منظر که مطرح میکنم دوری نه یک نقیصه، بلکه یک امتیاز است. امکان عاشقی را فراهم میکند. فضای ذهن عاشق به هوایی نیاز دارد تا با «خویشتن نزد معشوق» ملاقات کند. این خویشتن متمایز از خویش تنهاست. چنانکه متمایز است بر در جوار معشوق بودن. هم خویشتن را در بر دارد هم معشوق را و این شدنی نیست مگر در پدیداری دوری؛ در امکانهایی که فاصله پدید میآورد.
ب. ۲. زبان؛ اعماق
نامهنگاری عاشقانه مستلزم فراتر از رفتن از گفتوگوهای روزمره است. دوست داشتن به هوای تنفس نیاز دارد. به روانی که به اعماق فرو رود و مروارید از کف اقیانوس بیابد. فرم روابط در امروز به مبادله جملات و کلمات آنی بدل شده است. چت و پیام این قابلیت را ایجاد کرده که معشوق در دسترس باشد. تماس، دوری را درنوردیده است. تماس قاتل امکانیت اعماق شده است. بیپاسخ ماندن تماس و پیام نیز به زمان زیادی نمیانجامد. تا ساعتی بعد یا روزی، کالبک و پیام رقم میخورد. سلام. سلام/ خوبی؟ قربونت برم. خوبم. تو چطوری؟/…
زبان به پینگپنگ بدل شده و مرسوله را در آن واحد تحویل میدهد و پاسخ دریافت میکند و ادامه روند. واحد زبانی در اینجا واژه است یا جمله. پاراگراف و بند کمتر رخ میدهد. سطور طویل امکان ظهور کمتری دارند. ابعاد بلند یک نامه در اینجا ناپدید و غریب است. لذا نامهنگاری پدیدار نمیشود. نامه عاشقانه جایش را به چت عاشقانه داده است. شکل و فرم زبان تغییر کرده و علاوه بر آن ماهیت نیز متحول شده است. باید دانست که تغییرات فرم عملا به تغییر ساختار و نهایتا تغییر ماهیت زبان میانجامد. اینجا نیز امکان رسوخ به اعماق خود دگرگون میشود، چون مکالمه فعال است. اما در نامه ما در غیاب معشوق با او سخن میگوییم. نیت و کلام ما منعقد میشود. از آغاز تا پایان روایت خود را راوی خواهیم بود بدون هیچ وقفهای. اما این روایتگری در چت و تماس تلفنی به فرم منقطع بدل میشود و محتوایش نیز سایش مییابد اگر نگوییم که دگرگون میشود. به تاسی از «بارت» میتوان در درجه صفر نوشتار ایستاد و از تجلیات ارزش و فرم سخن گفت. هر فرمی بیانگر نوعی ارزش است چنانکه «سبک» ضرورتی است که حال و هوای نویسنده را به زبانش پیوند میدهد. در اینجا نامه پدیدار یک فرم است که تاریخ خصوصی نویسنده را مشتمل بر تحولات درونیاش به زبان میرساند. شکل آن در آغازیدن و انجام یافتن به ظهور عاشقیهای فرد یاری میرساند. در واقع عاشقی چنان کسوتی است که نیازمند اعماق است. اعماق همان اتمسفر ضروری عاشقی است. اینگونه میتوان از امکان عاشقی سخن گفت؛ مسافرتی به اعماق زبانی- معنایی با دیگری!
پ. ساحت وقوع
در خوانش آتنی از عشق با گونههای متنوع مواجهیم. برای تدقیق دو چشمانداز فلسفی فوق باید از نسبت آنها با این هشت ساحت باستانی پرسش کرد، زیرا هر کدام آنها چنان ساحت وقوع عاشقی است. هشت گونه عشق در فلسفه آتنی عبارت است از:
۱. اروس یا عشق سکشوال؛
۲. لودوس یا عشق مفرح و سرخوش؛
۳. فیلیا یا عشق دوستانه و برادرانه؛
۴. فیلوتیا یا عشق به خود؛
۵. مانیا یا عشق شیداگون و جنونآمیز؛
۶. استورج یا عشق آشنا یا والد-فرزند؛
۷. پراگما یا عشق بادوام و ماندگار؛
۸. آگاپه یا عشق معنوی.
اینگونهشناسی هشتگانه در نسبتی متفاوت با دو محور فوقالذکر قرار دارند. چنانکه این دو چشمانداز در حالات لودوس و فیلوتیا بلاموضوع هستند. در فیلیا و استورج و مانیا و آگاپه موضوعیت دارند، اما در ماهیت خویش دچار تحول شده و از حیث معنای عرضه شده کم رمق میشوند. آنها در اروس و پراگما بیشترین قابلیت ظهور را دارند، اما ذیل مختصات و حدود متفاوت. با این تذکر که نمیتوان برای اروس و پراگما برتری اخلاقی قطعی نسبت به هم در نظر گرفت. این برخلاف چیزی است که دستورالعملهای سنتی میآموزانند. با این حال احتمالا پراگما که نسخه بلوغ یافتهای از اروس را نیز در بر دارد، بیشترین پتانسیل را برای تجلی دو محور اصلی بحث ما داراست. این ظرفیتطلبی پراگما ناشی از محدود کردن بحث اصلی به «یک» رابطه و اکتشاف در سوژه عاشقانه است. این ظرفیت در اروس به سمت تعدد و تمایز حرکت میکند؛ «تمایز» در «تعدد». حال آنکه تمایز تجربه و کشف در پراگما ذیل «عدم تمایز» معشوق است. در واقع تمایز در دو شکل خویش یعنی «تعدد و انفراد» قابلیت بیان دارد. چنانکه در نخستین، به چندین عاشقی معطوف است و در دومی به یک عاشقی و یک معشوق یعنی ذیل یک معشوق به تجارب متمایز دست یازیده میشود. نوعی حرکت جوهری در اینجا مشاهده میشود. نکته آنکه علاوه بر این میتوان از ساختارها فراتر رفت و از پراگماهای موازی نیز پرسش کرد که مقالی مستقل میطلبد! اینها همه در حالی است که آگاپه با فرا رفتن از فردیت و ایثار والا، از دو محور فاصله و عمق عبور میکند، زیرا در مبحث مکان-زبان، امکان عاشقی در حضور عاشق ارزیابی شده است و نه مسخ او. پتانسیلهای نامه در هستِ عاشق ریشه دارد چنانکه با حضور معشوق عیان میشود. بنابراین میتوان تصریح کرد در زیست جهان اروس فام و پراگما گون، ما امکان عاشقی را از دست ندادهایم اما این دُرّ درخشان به جزیرهای دوردست پرتاب شده است./اعتماد
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰