تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی؛هم شرقی، هم غربی!
آرمان شرق-گروه جامعه:کتاب «هم شرقی، هم غربی؛ تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی» درباره ساختارهای روشنفکرانه مدرنیته ایرانی در قرن بیستم تا پایان دهه ۱۳۵۰ شمسی است. نخستین و عمدهترین بحث این کتاب عبارت است از آنکه مدرنیته ایرانی با برنامهای آرمانی برای ایجاد ایرانی مدرن، دستکم در یک قرن تعامل فکری فشرده با ایدئولوژیهای جهانی شکل گرفته است.
آرمان شرق-گروه جامعه:کتاب «هم شرقی، هم غربی؛ تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی» درباره ساختارهای روشنفکرانه مدرنیته ایرانی در قرن بیستم تا پایان دهه ۱۳۵۰ شمسی است. نخستین و عمدهترین بحث این کتاب عبارت است از آنکه مدرنیته ایرانی با برنامهای آرمانی برای ایجاد ایرانی مدرن، دستکم در یک قرن تعامل فکری فشرده با ایدئولوژیهای جهانی شکل گرفته است.
کتاب «هم شرقی، هم غربی؛ تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی» درباره ساختارهای روشنفکرانه مدرنیته ایرانی در قرن بیستم تا پایان دهه ۱۳۵۰ شمسی است. نخستین و عمدهترین بحث این کتاب عبارت است از آنکه مدرنیته ایرانی با برنامهای آرمانی برای ایجاد ایرانی مدرن، دستکم در یک قرن تعامل فکری فشرده با ایدئولوژیهای جهانی شکل گرفته است. فصل ۱، «تبارشناسی مدرنیته آمرانه: الگوی روسی- عثمانی» بحث کلی کتاب را برای مورد خاص مدرنیته ایرانی، از طریق چالش دریافتهای تاریخنگاری مرسوم ایران «پیشامدرن» مطرح میکند. فصل ۲، «حلقه برلین: تدوین جهانبینی برای ملیگرایی ایرانی»، خاستگاههای روشنفکری ملیگرایی ایران مدرن و پروژه ملتسازی را در دوران آشوبزده جهانیای میبیند که جنگ بزرگ جهانی ۱۹۱۱ تا ۱۹۲۱ آن را رقم زده بود. فصل ۳، «تخریب مشروطهخواهی: روشنفکران بهمثابه ابزار دیکتاتوری مدرن» بر نقش نخبگان ملیگرا در برآمدن رضاخان بهعنوان مرد قدرتمند و تبدیل سلطنت او به یک دیکتاتوری مدرن در دهه ۱۳۱۰ تمرکز دارد. فصل ۴، تحت عنوان «حلقههای گمشده روشنفکری: نقد اروپاگرایی و ترجمه مدرنیته» بر دو متفکر متمرکز است و به بررسی آثار کمترمطالعهشده آنها در دهههای ۱۳۱۰-۱۳۲۰ بهعنوان پل روشنفکری میان ملیگرایی خام و چندوجهی دوران مشروطیت و گفتارهای ملیگرایی افراطی و ضدغربی دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ میپردازد: احمد کسروی و فخرالدین. فصل ۵، «برهه هژمونی سوسیالیسم در میانه قرن بیستم»، تأثیر سوسیالیسم سبک شوروی را بر تاریخ روشنفکری ایرانی بررسی میکند. این فصل با استفاده از مآخذ شناختهشده و همچنین منابع جدید در دسترس توضیح میدهد که چگونه کمونیستها موفقترین حزب سیاسی ایران (حزب توده) را که میراث ایدئولوژیک و سیاسیاش عمیقا هم نظام شاهنشاهی و هم مخالفان آن را در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ تحت تأثیر قرار داد، پی افکندند. با گسست از تاریخنگاری ملیگرایانه و مبتنی بر جنگ سرد، نویسنده بر این باور است که تأثیر استثنائی حزب توده پیش از هر چیز مدیون جاذبهای بود که جهانبینی و برنامه اصلاحات اجتماعی آن برای روشنفکران طبقه متوسط و تودههای زحمتکش داشت.
فصل ۶، «سلطنت انقلابی، تشیع سیاسی و مارکسیسم اسلامی»، به کنکاش در شکلگیری سه گفتار ایدئولوژیک رقیب برای کسب هژمونی بر فرهنگ سیاسی ایران در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ میپردازد. این فصل همچنین توضیح میدهد که چگونه هر سه این نحلههای ایدئولوژیک پاسخهایی بودند به چالش مسلط بینالمللی زمانه یعنی روایت جهان سومی از مارکسیسم. نخست انقلاب شاه و ملت که توسط یک ایدئولوژی رسمی سلطنت انقلابی توجیه و عمدتا با نوشتهها و سخنرانیهای شاه تبیین میشد و رهنمودهایی برای طرحریزی فرهنگی ملیگرا از طریق نظام تربیتی تحت نظر دولت و رسانههای عمومی ارائه میداد. نگاهی کلی به انتشارات حکومتی، نشان میدهد که دولت به نحوی نظاممند خطابههای انقلابی، ضدامپریالیستی و اصالت فرهنگی مخالفان را اقتباس میکرد. دوم شماری از محافل روشنفکری گفتار فرهنگ رسمی را به فلسفه ضدمدرنیستی و تفاسیر عرفانی جدید از تشیع پیوند زدند، مثلا گفتار فراگیر «غربزدگی» در ایران دهه ۱۳۴۰، نخست توسط احمد فردید که مدعی بود تفسیر عرفانی جدیدی از اسلام منطبق با نقد مارتین هایدگر از مدرنیته غربی دارد، مطرح شد.
فصل ۷، «نتیجه: رستاخیز نافرجام: گشایش عرصه روشنفکری به روی مخالفان»، کتاب را با ریشهیابی ساختار ایدئولوژیک انقلاب در چالشهای روشنفکری و جدالهای فرهنگی دهه ۱۳۵۰ به پایان میرساند. بحث عمده این فصل آن است که بافت ایدئولوژیک خاص انقلاب، درحالیکه نه محتوم بود و نه قابلپیشبینی، تنها در چارچوب روشنفکری و فرهنگی خاص ایران دهه ۱۳۵۰ «معنا میداد»، گرایشهای روشنفکری خلاصهشده در فصل ۶، در اواخر دهه ۱۳۵۰، به هم نزدیک و تبدیل به یک ایدئولوژی انقلابی شدند و فضای سیاسی را که رژیم ناگهان خالی کرده بود پر کردند. این فصل، با مراجعه به منابع جدید، ذوبشدن ناگهانی رژیم را به شکست آن در پروژه حزب رستاخیز اواسط دهه ۱۳۵۰ مربوط میکند. پروژه رستاخیز، که با همکاری ملغمه عجیبی از کمونیستهای سابق و تکنوکراتهای تحصیلکرده آمریکا تدوین شده بود، تظاهر مشروطه را رها کرده و بهجای آن نظامی تکحزبی و علنا شاهمحور قرار داد. با شکست این طرح، شاه سیاستی کاملا معکوس در پیش گرفت و «بازکردن فضای سیاسی» را با برداشتن گامهایی تردیدآمیز بهسوی احیای حکومت مشروطهخواهی، اعلام کرد. این آخرین اقدام اصلاحی، هرچند در راستای چرخش «حقوقبشری» سیاست خارجی آمریکا بود اما دیرهنگام رخ داد، یعنی زمانی که ابتکار عمل سیاسی به دست مخالفان میانهرو و سپس انقلابیون افتاده بود./شرق
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰