در این جامعه، خوب نباش!
آرمان شرق- از دید جامعه ما؛ آدمها همه بد هستند. هیچ فرد خوبی نیست مگر اینکه احمق باشد؛ داستان قهرمان اصغر فرهادی همین است: «آدمهای خوب در جامعه ایران، همیشه ته چاه هستند و هرکسی از راه برسد، یک لگد هم بهشان میزند. اگر میخواهی در این جامعه زندگی کنی، خوب نباش.»
قهرمان؛ داستان جامعه جوگیر و قضاوتکننده ایران است؛ مردمی که میتوانند در لحظه، یک نفر را روی دستشان بگیرند و چنان برایش کف و سوت و هورا بکشند که انگار تاکنون هیچ انسانی در عمرشان ندیدهاند که کار خوب انجام دهد و حق دیگری را نخورد و زیرآب نزند و در یک کلمه «آدم» باشد.
اما دقیقا در همان لحظه، نه یک ثانیه کم و نه یک ثانیه زیاد، چنان زیر پایش را خالی کنند و او را با مخ به زمین بکوبند که گویی تمام رذالتهای دنیا در همین یک نفر جمع شده است، طوریکه حق حیات هم ندارد چه برسد به تشویق و تکریم و از این قسم حالدادنهای احمقانه و کلهبادکن.
در سراسر فیلم اصغر فرهادی، شخصیت اصلی داستان که کار خوبی انجام داده، مات و مبهوت است که واقعا چه اتفاقی در حال وقوع است؟ چرا تا دیروز قهرمان بودم و حالا یک فریبدهنده افکار عمومی نام گرفتهام؟ چه شد که نیت خیر من، اینچنین مایه شر شد و چگونه میلیونها نفری که تا دیروز به من افتخار میکردند و حتی کم مانده بود تصاویرم را پرینت رنگی بگیرند و روی دیوار اتاق بچههایشان بزنند، حالا دستشان برسد، حتی ممکن است خود من را هم جر و واجر کنند چه برسد
به تصاویرم؟
جامعه ایران از یک سرخوردگی تاریخی رنج میبرد؛ از یک مبارزه تاریخی فرسایشی با حداقل دستاوردهای ممکن؛ تازه آنهم «شاید» حداقل دستاوردهای ممکن. مردم این جامعه دوست دارند خوب باشند و کارهای خوب انجام دهند، راست بگویند، زیرآب نزنند، ریاکار نباشند، چاپلوسی نکنند، حق کسی را نخورند، لگد به گربهها و سگها نزنند، آب دهان خود را توی خیابان نریزند، موقع رانندگی، هنگام پیچیدن در خیابانی دیگر، از آن چراغراهنمای فلکزده استفاده کنند، به همکارشان که دهانش صاف شده چهارتا نرمافزار یاد گرفته تا کمی حقوقش بیشتر شود، حسادت نکنند و نقشه کلهپا کردنش را نکشند و از این قسم رفتارهای ایدهآل داشته باشند اما چرا برعکس آن عمل میکنند؟ چرا صبح که از خواب بیدار میشوند در ذهنشان دارند دیگری را جر و واجر میکنند؟ چرا امان نمیدهند؟ چون قبلا همین کارها را کم و بیش انجام دادهاند، اما بدبخت دو عالم شدهاند و هیچکس تحویلشان
نگرفته است.
نتیجه این فرآیند درب و داغان اینکه؛ مردم ذاتا دوست دارند خوب باشند اما توانایی خوببودن را از دست دادهاند. برای همین است که اگر یک نفر را ببینند دارد که کار خوبی انجام میدهد، سریع طرفدارش میشوند و احساسات سرکوبشدهشان بیرون میزند. همان احساساتی که اگر به آنها پایبند باشند، بابایشان درمیآید اما در عین حال باورشان نمیشود که در چنین جامعهای که هرکسی فقط به فکر خودش است، مگر میشود کسی خوب باشد؟ کسی بدون نفع شخصی، کار خوب انجام دهد؟ کسی راست بگوید؟ ظلم نکند و حق دیگری را نخورد؟ یا نقشهای در سرنداشته باشد؟
از دید جامعه ما؛ آدمها همه بد هستند. هیچ فرد خوبی نیست مگر اینکه احمق باشد؛ داستان قهرمان اصغر فرهادی همین است: «آدمهای خوب در جامعه ایران، همیشه ته چاه هستند و هرکسی از راه برسد، یک لگد هم بهشان میزند. اگر میخواهی در این جامعه زندگی کنی، خوب نباش.»/اعتماد
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰