شکل یا ماهیت حکومت همان ساختار آن است، ولی اصل آن همان عاملی است که آن را به پیش می‌راند یا بهتر بگوییم «آن احساسات بشری است که موجب پیشرفت می‌شود.» در دموکراسی، این اصل فضیلت است (مراد مونتسکیو فضیلت سیاسی است نه فضیلت فردی) در حکومت اشرافی فضیلت همراه با میانه‌روی است. در حکومت سلطنتی، قانون جای فضیلت می‌نشیند و افتخار محرک است. در حکومت استبدادی، اصل «محرک ترس» است. مونتسکیو لازم می‌‌دانست اشاره کند که اینها نمونه‌های «مثالی حکومت هستند. حکومت جمهوری الزاما از فضیلت برخوردار نیست؛ ولی باید از فضیلت بهره‌مند باشد؛ زیرا در غیر این صورت «این حکومت کامل نیست.» هر یک از اصول این سه نوع حکومت فسادهای خاص خود را دارند (مونتسکیو اصرار داشت که همچنان از سه حکومت سخن گوید، گرچه او در عمل، حکومت اشرافی را نوع چهارم حکومت به شمار می‌آورد). دموکراسی، به‌دلیل فزونی یا نقصان روحیه برابری یا فضیلت حکومت اشرافی، در پی از دست رفتن روحیه میانه‌‌روی نجبا و گرایش آنان به استبداد و حکومت سلطنتی، با از میان رفتن حق و امتیاز ویژه گروه‌های سیاسی و نجبای شهری که به استبداد همه یا یک تن می‌‌انجامد، فساد می‌پذیرند. حکومت استبدادی، به خودی خود، از همان ابتدا فاسد است و فقط می‌تواند سیر نزولی فساد خویش را ادامه دهد. مونتسکیو می‌گفت همین که اصل حکومت به فساد گرایید، بهترین قانون‌‌ها هم بد می‌شوند./دنیای اقتصاد

سنت روشنفکری در غرب (از لئوناردو تا هگل)

تالیف: ج. برونوفسکی/   ب.مازلیش، ترجمه: لی‌‌‌‌لا سازگار، انتشارات آگاه